صریح . [ ص َ ] (ع ص ) خالص از هر چیزی . (منتهی الارب ). خالص . (دستورالاخوان ). محض . || ظاهر و آشکارا. (غیاث اللغات ). بی پرده . پوست کنده . رک ...
صریح .[ ص َ ] (اِخ ) نام اسب عبدیغوث حرب . (منتهی الارب ).
صریح . [ص َ ] (اِخ ) نام اسبی مر بنی لخم را. (منتهی الارب ).
صریح الملک . [ ص َ حُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) این اصطلاح در تاریخ غازانی در ردیف قباله و صک (چک ) آمده و مقصود از آن واضح نیست : از جمله ٔ ...
صریح اللهجة. [ ص َ حُل ْ ل َ ج َ ] (ع ص مرکب ) رک گوی . آنکه سخن بکنایت نگوید بلکه آنچه در دل دارد آشکارا بیان کند. || بی باک در گفتار. رج...
سریح . [ س َ ] (ع ص ) آسان و نرم . (آنندراج ) (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). بول سریح ؛ کمیز روان . || فرس سریح ؛ اسب بی زین . (منتهی الار...
سریة. [ س ُرْ ری ی َ ] (ع اِ) (از: «س رو») کنیزی که برای جمع و تمتع باشد و این معرب است به لفظ سِر که به معنی جماع باشد. (غیاث ). گفته ان...