اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صعدة

نویسه گردانی: ṢʽD
صعدة. [ ص َدَ ] (ع اِ) ماده خر. (منتهی الارب ). || گورخر و گورخران . (غیاث اللغات ). || آلت و دست افزار. (منتهی الارب ). || (ص ) نیزه ٔ راست و راست رسته که محتاج به تثقیف نباشد. (منتهی الارب ). رجوع به صعد شود. || زن راست قامت . ج ، صَعدات . (منتهی الارب ). زنی راست بالا. (مهذب الاسماء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ساده مالی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) شغل ساده مال . رجوع به ساده مال شود.
ساده لوحی . [ دَ / دِ ل َ / لُو ] (حامص مرکب )ساده لوح بودن . ساده دل بودن . رجوع به ساده لوح شود.
لوح ساده . [ ل َ / لُو ح ِدَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ لوح ساذج . لوح پاک . (آنندراج ) : گفتی که حافظ اینهمه رنگ و خیال چیست نقش غلط...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ماضی واژه ای عربی است و پارسی آن برای آمدن در کنار ساده، این است: گَتای ساده (سنسکریت)
صاف و ساده . [ ف ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) صاف و پوست کنده . بی پرده . بی ریا. بی شیله پیله .
ساده نویسی . [ دَ / دِ ن ِ ] (حامص مرکب ) بشیوه ٔ ساده نوشتن . قابل فهم نوشتن . پرهیز از تکلفات و تصنعات در نوشتن .
ساده سپهر. [ دَ / دِ س ِ پ ِ ] (اِ مرکب ) سپهر ساده است که مراد از آن فلک اطلس و معدل النهار و فلک الافلاک باشد. (برهان ). سپهر ساده که در آ...
ساده پرکار. [ دَ / دِ پ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کسی که با وصف سادگی پرکار باشد. (بهارعجم ) (آنندراج ). || معشوق شوخ و عیار. (غیاث اللغات ).
جهان ساده . [ ج َ ن ِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دنیای بدون رنگ . عالم ارواح . عالم معنی . (فرهنگ فارسی معین ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.