صعدة
نویسه گردانی:
ṢʽD
صعدة. [ ص َدَ ] (ع اِ) ماده خر. (منتهی الارب ). || گورخر و گورخران . (غیاث اللغات ). || آلت و دست افزار. (منتهی الارب ). || (ص ) نیزه ٔ راست و راست رسته که محتاج به تثقیف نباشد. (منتهی الارب ). رجوع به صعد شود. || زن راست قامت . ج ، صَعدات . (منتهی الارب ). زنی راست بالا. (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ساده کرده . [ دَ / دِ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خایه کشیده را گویند. (آنندراج ). خصی و خواجه سرا و اخته . (ناظم الاطباء). رجوع به ساده کردن ...
ساده زنخدان . [ دَ / دِ زَ ن َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از جوان بیریش . امردی که هنوز خط بر نیاورده باشد. (آنندراج ). امرد. که ریش نیاورده ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حاجی خان ساده جلیلی . [ ] (اِخ ) رجوع به مجمل التواریخ ص 320 شود.