صعدی
نویسه گردانی:
ṢʽDY
صعدی . [ ص َ ] (ص نسبی ) نسبت است به صعدة. رجوع به صعدة شود.
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
علی سعدی . [ ع َ ی ِ س َ ] (اِخ ) ابن قاضی سعدی . ملقب به علاءالدین . او راست : غایةالبیان و نهایةالتبیان فی تاریخ آل عثمان . (از کشف الظنون ...
علی سعدی .[ ع َ ی ِ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن عبدالظاهربن نشوان جذامی مصری سعدی . ملقب به علاءالدین . وی ادیب و نویسنده و شاعر و کات...
شیخ سعدی . [ ش َ س َ ] (اِخ ) رجوع به سعدی ، مشرف الدین مصلح بن عبداﷲ سعدی شیرازی شود.
حسین سعدی . [ ح ُ س َن ِ س َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ سعد مکنی به ابوعبداﷲ سعدی شیعی امامی . او راست : اکمال الاسلام . بناء الاسلام . حرمة الاسلام ....
حسین سعدی . [ ح ُ س َ ن ِ س َ ] (اِخ ) رجوع به حسین دمیاطی شود.
معتصم سعدی . [ م ُ ت َ ص َ م ِ س َ ] (اِخ ) عبدالملک بن محمدالشیخ بن القائم بامراﷲ مکنی به ابومروان (متوفی به سال 986 هَ . ق .) از ملوک دول...
بخش بسیار کوچکی از کلیات سعدی را خبیثات و مجالس‌الهزل تشکیل می‌دهد. این بخش همان چیزی است که به هزلیات سعدی معروف است. خودِ سعدی در مقدمهٔ چندسطریِ ای...
زبرقان سعدی . [ زِ رِ ن ِ س َ ] (اِخ ) جد مادری یزیدبن حکیم بن ام العاص . (از تاریخ طبری چ دخویه قسمت 2 ص 1202).
ابراهیم سعدی . [ اِم ِ س َ ] (اِخ ) رجوع به ابراهیم بن عبداﷲ سعدی شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.