اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صفر

نویسه گردانی: ṢFR
صفر. [ ص َ ف َ ] (ع اِ) نام دومین ماه از ماههای عربی پس از محرم و پیش از ربیع الاول و در جاهلیت آن را ناجر گفتندی . ج ، اصفار. جنگ صفین در غره ٔ این ماه به سال سی و هفتم هجری بود. و بقولی ولادت حضرت باقر (ع ) در این روز است و روز هفتم صفر شهادت حسن بن علی علیه السلام است به سال پنجاهم و روز ولادت موسی بن جعفر (ع ) امام هفتم شیعیان است به سال 128 هَ . ق . و عامه ٔ مردم روز سیزدهم صفر را نحس شمارند. و بیستم آن اربعین است یعنی چهلم شهادت حسین علیه السلام و روز بیست و هشتم آن رحلت رسول اکرم (ص ) است و روز آخر این ماه بقولی روز شهادت حضرت رضا (ع ) میباشد. مؤلف غیاث اللغات آرد: این نام مأخوذ است از صِفر بمعنی خالی چرا که چون این ماه صفر بعد از محرم واقع است قبل از ظهور پیغمبر ما (ص ) قتال در ماه محرم حرام بود. از این سبب در ماه صفر مردم عرب برای قتال میرفتند و خانه ها را خالی میگذاشتند. و بعضی نوشته اند که بوقت وضع کردن اسم این ماه موسم خزان و ایام برگ ریز بود و برگ درختان زرد می شدند، لهذا این ماه را صفر نام کردند، در این صورت مأخوذ از صُفر است که بمعنی زردی باشد. (غیاث اللغات ). ظاهراً این وجه تسمیه بر اساسی نیست :
به خدا ار بحقیقت نگری
مه شعبان و صفر یکسانست .

انوری .


از پس هر مبارکی شومی است
وز پی هر محرمی صفر است .

خاقانی .


گر زکاتی بمحرم بدهی
چون خسیسان بصفر بازمگیر.

خاقانی .


ماهتان در صفر سیاه شده است
زآن چو گردون کبودپیرهنید.

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
صفر. [ ص ُف ْ ف َ ] (ع ص ، اِ) گویا ج ِ صافر است چون شاهد و شُهَّد و غایب و غُیَّب و صافر خالی بود و هو مرج الصفر. (معجم البلدان ).
صفر. [ ص ُف ْ ف َ ] (اِخ ) موضعی است بین دمشق و جولان و آن صحرائی است که بروزگار بنی مروان بدانجا وقعه ای مشهور بوده است و آن را در اخبا...
چقا صفر. [ چ َ ص َ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوندپور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد که در 32 هزارگزی شمال خاوری شاه آباد و 500 گزی راه شو...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
متولد1312ومتوفی بهسال1368 یکی از اهالی دروار بوده که نام خود رااز جد اعلای ششم خود گرفته است .درمنابع از وی با نامهای کاکو صفر یا کاکو صفرعلی یا صفربی...
کوسه صفر. [ س ِ ص َ ف َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سراجو که در بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع است و 361 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
صفر کردن . [ ص ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایت از خالی کردن است ، چه صفر بمعنی خالی و تهی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) : صفر کن ای...
اصابع صفر. [ اَ ب ِ ع ِ ص ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیخ گیاهی است به شکل کف دست . (قطر المحیط) (اقرب الموارد). گیاهی است بر شکل کف دست ،...
ثفر. [ ث َ / ث َ ف َ ] (ع اِ) پاردم که بهندوستان دمچی گویند. (غیاث اللغات ). || شرم دد و دام و مرغان شکاری یا راه نره از آنان . ج ، أثفا...
ثفر. [ ث َ / ث ُ ] (ع اِ) شرم ددگان و مرغان شکاری یا راه نره ٔ آنان .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.