گفتگو درباره واژه گزارش تخلف صفینة نویسه گردانی: ṢFYN صفینة. [ ص َ ن َ ] (معرب ، اِ) درخت ابهل را گویند و آن سرو کوهی است و به عربی عرعر خوانند. (برهان ). معرب از سابینا. ۞ ابهل . ماهی مرز. ۞ رجوع به ابهل و ماهی مرز و حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی صفینة صفینة. [ ص َ ن َ ] (اِخ ) نصرآبادی آرد: موضعی است به مدینه بین بنی سالم و قبا. (معجم البلدان ). صفینة صفینة. [ ص ُ ف َ ن َ ] (ع اِمصغر) تصغیر صَفَن . سفره ای است که بسان عیبه بود. (معجم البلدان ). صفینة صفینة. [ ص ُ ف َ ن َ ] (اِخ ) بلدی است به عالیه از دیار بنی سُلَیم دارای خرمابن و ابونصر آرد: صفینه دهی است به حجاز بمسافت دو روز از مکه ... سفینه سفینه . [ س َ ن َ ] (ع اِ) کشتی بدان جهت که روی آب را میخراشد. (منتهی الارب ). کشتی . ج ، سفائن ، سفون ، سَفین ، سُفُن . (آنندراج ) (ترجمان ا... سفینه سفینه /safine/ معنی ۱. [جمع: سُفُن و سُفائِن] کشتی. ۲. کتابی که در آن مطالب مختلف خصوصاً اشعار جمع شده باشد؛ جُنگ. ۳. (نجوم) از صورتهای فلکی جنوبی دا... سفینه کردن سفینه کردن . [ س َ ن َ / ن ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) ظاهر و نمودار کردن . (آنندراج ) (غیاث ). سفینه حمراء این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. سفینه فضایی این دو واژه اربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: سماری somãri (پارسی دری) کیهان پیما keyhãn-peyma (پارسی دری) نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود