اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صلب

نویسه گردانی: ṢLB
صلب . [ ص ُ ] (اِخ ) کوهی است بنی مرةبن عباس را. (معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
صَلب نام زنانه. (شُعار ادبی واهی) بر دار کشیدن نام زنانه. رجوع شود به صَلب.
سلب . [ س َ ل َ ] (ع اِ)مطلق جامه . (آنندراج ). پوشش . (تفلیسی ) : نگارینا شنیدستم که گاه محنت و راحت سه پیراهن سلب بوده ست یوسف را بعمر اند...
سلب . [ س َ ل ِ ] (ع ص ) دراز و سبک : رجل سلب الیدین بالطعن ؛ مرد سبکدست در نیزه زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فرس سلب القو...
سلب . [ س َ ] (ع اِ) رفتار سبک و شتاب . || نام درختی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || (اِمص ) ربودگی . || رفع و نفی . (ناظم الاطباء). ...
سلب . [ س ُ ] (ع ص ) زنی و ناقه ای که بچه اش مرده باشد یا ناتمام افکنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
سلب . [ س ُ ل ُ ] (ع ص ) نخل سلب ؛ خرمابنی که باردار نباشد. (ناظم الاطباء): شجر سلب ؛ درخت بی برگ یا برگ و شاخ . (ناظم الاطباء). ج ِ سلاب ، سل...
سلب . [ س ِ ] (ع اِ) درازترین آلت کشاورزی یا همان چوب است که یک طرف آن در چوب آهن آماج و طرف دیگر در گردن گاو است . (ناظم الاطباء) (م...
ثلب . [ ث َ ] (ع اِ) عیب . ج ، ثلاب .
ثلب . [ ث َ ] (ع مص ) سرزنش کردن . نکوهیدن . عیب نمودن . نقص کردن . || راندن . || برگردانیدن . || رخنه کردن .
ثلب . [ ث ِ ] (ع اِ) ابن البیطار از قول ابن الوحشیة گوید: ثلب نام عربی نباتی است خودرو در کنار جویبارها و اطراف آبها و آن برگهای طویل شبی...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.