صلتان
نویسه گردانی:
ṢLTAN
صلتان . [ ص َ ل َ ] (اِخ ) عبدی ، نام وی قثم بن خبیئة از عبدالقیس و شاعری مفلق است . از اوست :
اذا قلت یوماً لمن قد تری
ارونی السری اروک الغنی
و سرک ما کان عند امرئی
و سر الثلاثة غیر الخفی .
رجوع به عیون الاخبار ابن قتیبة، عقدالفرید چ محمدسعید عریان ، الشعر و الشعراء ابن قتیبة و شدالازار ص 365 شود.
واژه های همانند
۱۸۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
قره سلطان . [ ق َ رَ س ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گندزلو از بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع در 8 هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 4 هزارگزی ب...
ملک سلطان . [ م َ ل ِ س ُ ] (اِخ ) ملکشاه . ملکشاه سلجوقی : درسرای پادشاهی بر سریر خسروی چون ملک سلطان و چون الب ارسلان نیک اختر است . امیر مع...
پل سلطان . [ پ ُ ل ِ س ُ ] (اِخ ) نام موضعی میان حلب و حماة. (حبیب السیر چ طهران جزء 4 از ج 2 ص 199).
چار سلطان . [ س ُ ] (اِ مرکب )ظاهراً در این شعر منظور چاردرویش است : بدان چار سلطان درویش نام شده چارتکبیر دولت تمام . نظامی .و رجوع به چار ...
چمن سلطان . [ چ َ م َ س ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 37 هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز، کنار راه مالرو رکن ...
حفصه سلطان . [ ح َ ص َ س ُ ] (اِخ ) یکی از زوجات سلطان سلیم خان اول و والده ٔ سلطان سلیمان قانونی و در حسن و جمال بی نظیر بوده در مقبره ٔ مخ...
خان سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) زن شاه محمود آل مظفر برادر شاه شجاع است که بعد از پدر (امیر مبارزالدین محمد)از طرف برادر امارت اصفهان و ابرقوه یا...
خان سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) ملقب به لیلی زن اسکندربن قرایوسف بود و این زن با قباد نام فرزند اسکندر سر و سری داشت . چون اسکندر بقلعه ٔ النجق ...
صفیه سلطان . [ ص َ فی ی َ س ُ ] (اِخ ) یکی از زوجات سلطان مرادخان ثالث و والده ٔ سلطان محمدخان ثالث است . از زنان بسیار زیبا و خردمند بود و م...
سلطان صفت . [ س ُ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ) آنکه خوی و عادت و صفت وی چون سلطان باشد : سلطان صفت همی روی و صدهزار دل با او چنانکه در پی سلطان ر...