صمعاء
نویسه گردانی:
ṢMʽAʼ
صمعاء. [ ص َ ] (ع ص ) تأنیث اَصمَع. خردگوش . (منتهی الارب ). || شاة صمعاء؛ گوسپندی که گوش او با گوش آهو ماند. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). رجوع به اصمع شود. || (اِ) گوش خرد و لطیف منضم بسر و کرانه ٔ گردن . (منتهی الارب ). || گیاه گوالیده تازه گرد و فراهم آمده باریک یا گیاه بهمی گوالیده پیش از شکفت غنچه ٔ آن . (منتهی الارب ). المدملک المدقق من النبات او البهمی اذ ارتفعت قبل ان تنفقاً. (قطر المحیط). گیاه قوی شده . (مهذب الاسماء). || هر غلاف میوه فراهم آمده که هنوز شکفته نشده باشد. ج ، صُمع. (منتهی الارب ). کل برعومة مجتمعة لم تنفتح بعد. ج ، صُمع. (قطر المحیط).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
سماع کردن . [ س َک َ دَ ] (مص مرکب ) پایکوبی و رقص کردن : از سحر حلال او ظریفان کردند سماع با حریفان . نظامی .بلبل سماع بر گل بستان همی کن...
سمعاً و طاعةً. [ س َ عَن ْ وَ ع َ تَن ْ ] (ع ق مرکب ) یعنی نسمع و نطیع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بچشم . بالای چشم : خاتونی از عرب همه ...
پهلوانی سماع . [ پ َ ل َ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سرود و آوای خوش به پهلوی یا پارسی فصیح : بشنو و نیکو شنو نغمه ٔ خنیاگران بپهلوانی سماع...