اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صنف

نویسه گردانی: ṢNF
صنف . [ ص َ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد هند یا چین که عود صنفی بدان منسوب است . (از معجم البلدان ). رجوع به حدود العالم ص 41 و اخبار الصین و الهند ص 9 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
صنف . [ ص ِ ] (ع اِ) پاره ای ازهر چیزی . (منتهی الارب ). گونه از هر چیزی . (دهار). طبقه . رسته . گون . ج ، اَصناف ، صُنوف . || نوع . (منتهی الا...
صنف . [ ص َ ] (ع اِ) نوع .گونه . ج ، اصناف . (منتهی الارب ). رجوع به صِنف شود.
صنف . [ ص ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اصنف . (منتهی الارب ).
هم صنف . [ هََ ص ِ ] (ص مرکب ) دو تن که از یک صنف باشند. هم گروه . هم جنس . هم سنخ . (یادداشتهای مؤلف ).
چهار صنف حیوان . [ چ َ / چ ِ ص ِ ف ِ ح َی ْ / ح ِی ْ ] (اِ مرکب ) آدمی و پرندگان و خزندگان و چرندگان . رجوع به چارصنف حیوان شود.
سنف . [ س َ ] (ع مص ) بستن بر شتر. || پیش شدن شتر ماده رااز شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
سنف . [ س ُ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ سنیف و سناف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به سناف و سنیف شود.
سنف . [ س ِ ] (ع اِ) گندم دیوانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به عربی دوسری است که در صحرا بهم رسد و بفارسی گرگاس نامند. (ف...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.