اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صواب

نویسه گردانی: ṢWʼB
صواب . [ ص َ ] (اِخ ) امیر ظهیرالدین ابراهیم . چندی پس از شمس الدین صائن و سیدغیاث الدین علی وزارت امیر شیخ را داشت ، لیکن مخالفان او که راه مداخل خود را مسدود دیدند یکی را تحریک کردند تااو را به قتل رسانید. (دستور الوزراء صص 242-243).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
صواب شمردن . [ ص َ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) راست دانستن . درست دانستن . به مصلحت دانستن چیزی را. استصواب . تصویب . رجوع به صواب ...
صواب نمودن . [ ص َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) راست آمدن . درست آمدن . درست بودن . راست نمودن . درست نمودن . مصلحت دیدن . استوار بودن . بج...
ثواب . [ث َ ] (ع اِ) هر عملی که از بندگان ایزدتعالی سر زندکه در ازاء آن بنده استحقاق بخشایش و آمرزش الهی رادریابد... آنرا ثواب نامند و بر...
ثواب . [ ث َوْ وا ] (ع ص ) جامه فروش . || بزاز. ثیابی . || جامه دار. صاحب جامه .
ثواب . [ ث َوْ وا ] (اِخ ) ابن حزابة. نام او در کتب آمده است . (منتهی الارب ). و همچنین نام پسرش قتیبة. (تاج العروس ).
ثواب . [ ث َوْ وا ] (اِخ ) ابن عتبه . محدث است .
ثواب . [ ث َ وْ وا ] (اِخ ) نام مردی که او را به اطاعت مثل زنند: اطوع من ثواب . گویند او بسفری یا جنگی رفت و مفقودالخبر گردید و زن وی نذر ...
ثواب . [ ] (اِخ ) مردی صاحب تدبیر و شجاعت وزیر حضرت داود قاتل شلوم بن داود که به دست سلیمان بقتل رسید. (حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 43).
سواب . [ س َ ] (اِ) بالا شدن و چکیدن آب را گویند از چیزی همچو از کیسه ٔ ماست و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ). پالایش و چکیدگی آب از چیزی ما...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.