اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صور

نویسه گردانی: ṢWR
صور. [ ص ِ وَ ] (ع اِ) ج ِ صورة. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) نام اسب عاص بن سعید.
ثؤر. [ ث ُءْ رْ ] (ع اِ) ج ِ ثأر.
ثوور. [ ث ُ ] (ع مص ) ثَور. رجوع به ثَور شود. (معنی مصدری ).
سؤر.[ س ُءْرْ ] (ع اِ) نیم خورده و پس مانده ٔ اطعمه و اشربه . (برهان ). بقیه ٔ چیزی و پس خورده . (منتهی الارب ). نیم خورده و پس خورده . (غیاث )...
سور زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) بمهمانی رفتن . سور خوردن . (فرهنگ فارسی معین ).
ده سور. [دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرجی بخش داران شهرستان فریدن . واقع در 18هزارگزی جنوب باختری داران . دارای 189 تن سکنه است . آ...
زاج سور. (اِ مرکب ) نام شادی و جشن و سوری باشد که بهنگام زائیدن زنان و ایام ولادت کنند. (برهان قاطع) : خزائن تهی شد از آن زاج سوردرونها ...
زاچ سور. (اِ مرکب ) زاج سور. رجوع به زاج سور شود.
گله سور. [ گ ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سارال بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج که در 12000گزی باختر دیواندره و 4000گزی شیخ صدر واقع شده ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۰ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.