صهبا
نویسه گردانی:
ṢHBA
صهبا. [ ص َ] (اِخ ) جواد مجدزاده . (1326-1364 هَ . ق .). ملقب به صهبا. مدیر ابنیه ٔ تاریخی اصفهان و یزد و کرمان و جوانی فاضل و هنرمند و خوش قریحه و شاعر بود، وی پسر مرحوم شیخ احمد مجدالاسلام کرمانی مدیر روزنامه های مشهور ندای وطن و کشکول و محاکمات (متوفی رمضان 1341 هَ. ق .) است که پس از تکمیل تحصیل در تهران ابتدا به سرپرستی کاوشهای تاریخی شهر شاپور گازرون ، سپس بریاست ابنیه ٔ تاریخی اصفهان و یزد و کرمان منصوب گردید. مرحوم صهبا در دوره ٔ تصدی این مقام در تعمیر ابنیه ٔ تاریخی شهرهای فوق بخصوص اصفهان جهد بسیار بخرج داد مخصوصاً تعمیر گنبد مدرسه ٔ چهارباغ و مسجد شاه و قسمتهای مختلف مسجد جامع اصفهان از خدمات عمده ٔ اوست . وفات صهبا در تاریخ نهم جمادی الاخره سنه ٔ 1364 هَ . ق ./ سی ویکم اردی بهشت 1324 هَ . ش . در اصفهان رخ داد ونعش آن مرحوم را بنابه وصیت خود او در جنب مزار بابارکن الدین در تخت فولاد اصفهان به خاک سپردند. صهبا در آخر عمر در اصفهان به نشر روزنامه ای ادبی و تاریخی به نام «سرنوشت » اشتغال داشت . (وفیات معاصرین بقلم محمد قزوینی مجله ٔ یادگار سال پنجم شماره ٔ 4 و 5).
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
صهبا. [ ص َ ] (ع ص ) صهباء. تأنیث اصهب . || (اِ) فشارده ٔ انگور سپید. (منتهی الارب ). شراب انگوری . شرابی که مایل به سرخی باشد. (غیاث الل...
صهبا. [ ص َ ] (اِخ ) نام وی آقا تقی فرزند ملا یداﷲ است . لطفعلی بیک آذر آرد: اجداد او از ولایت دماوند آمده در قم ساکن شدند و صهبا در قم متولد...
وزش و خیزش بوی برخاسته از شراب ناب که مانند نسیم سحری حیات بخش أست. صهبا بر گرفته از نسیم حیات بخش و مفرح است. در برخی موارد به دلیل عطرئ که از شراب ن...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
صهباء. [ ص َ ] (ع اِ) شراب انگوری . رجوع به صهبا شود.
صهباء. [ ص َ ] (اِخ ) بنت ربیعةالتغلبیه . یکی از زوجات حضرت علی علیه السلام است و عمر و رقیه از او متولد شدند. صهباء از زنانی است که خالدبن...
صهباء. [ ص َ ] (اِخ ) موضعی است قرب خیبر. (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
ام صهباء. [ اُم ْ م ِ ص َ ] (اِخ ) از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 251 شود.
ساغر صهبا. [غ َ رِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یک پیاله شراب سرخ . (استینگاس ). رجوع به ساغر و رجوع به صهبا شود.