اجازه ویرایش برای همه اعضا

صهبا

نویسه گردانی: ṢHBA
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
صهبا. [ ص َ ] (ع ص ) صهباء. تأنیث اصهب . || (اِ) فشارده ٔ انگور سپید. (منتهی الارب ). شراب انگوری . شرابی که مایل به سرخی باشد. (غیاث الل...
صهبا. [ ص َ ] (اِخ ) نام وی آقا تقی فرزند ملا یداﷲ است . لطفعلی بیک آذر آرد: اجداد او از ولایت دماوند آمده در قم ساکن شدند و صهبا در قم متولد...
صهبا. [ ص َ] (اِخ ) جواد مجدزاده . (1326-1364 هَ . ق .). ملقب به صهبا. مدیر ابنیه ٔ تاریخی اصفهان و یزد و کرمان و جوانی فاضل و هنرمند و خوش قری...
وزش و خیزش بوی برخاسته از شراب ناب که مانند نسیم سحری حیات بخش أست. صهبا بر گرفته از نسیم حیات بخش و مفرح است. در برخی موارد به دلیل عطرئ که از شراب ن...
صبا, رایحه, بوی مست کنده
صهباء. [ ص َ ] (ع اِ) شراب انگوری . رجوع به صهبا شود.
صهباء. [ ص َ ] (اِخ ) بنت ربیعةالتغلبیه . یکی از زوجات حضرت علی علیه السلام است و عمر و رقیه از او متولد شدند. صهباء از زنانی است که خالدبن...
صهباء. [ ص َ ] (اِخ ) موضعی است قرب خیبر. (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
ام صهباء. [ اُم ْ م ِ ص َ ] (اِخ ) از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 251 شود.
ساغر صهبا. [غ َ رِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یک پیاله شراب سرخ . (استینگاس ). رجوع به ساغر و رجوع به صهبا شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.