اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صیب

نویسه گردانی: ṢYB
صیب . [ ص َ ] (ع مص ) رسیدن کسی یا چیزی را. (منتهی الارب ). رسیدن به چیزی . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۶ ثانیه
رجوع شود به [dehkhodaworddetail-66ef914de66b46599163b5dfcfddef58-fa.html سیب بابا آدم]
دره سیب . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان چنارود بخش آخوره شهرستان فریدن واقع در 24هزارگزی جنوب آخوره . آب آن از چشمه و راه آ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کانی سیب . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دشت طال بخش بانه ٔ شهرستان سقز. واقع در 22هزارگزی شمال باختری بانه 2هزارگزی شیدیله . دارای 30 ...
سیب زمینی . [زَ ] (اِ مرکب ) ۞ گیاهی است از تیره ٔ بادنجانیان که دارای برگهای مرکب و بریده و گلهای سفید یا بنفش است . میوه ٔ آن کوچک ، کرو...
سیب و تیب . [ ب ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) این لغت از اتباع است همچو تار و مار، خان و مان و امثال آن و به معنی سرگشته ، متحیر، مدهوش و ح...
سیبِ زنخدان. ( سیب + زنخدان ) عبارتی است شاعرانه برای چانه. مثال: "اما به شکر و منت باری پس از مدتی باز آمد. آن حلق داوودی متغیر شده و جمال یوسف...
حاضری سیب . [ ض ِ ی ِ سی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ قسمی مطبوخ از سیب .
سیب باباآدم . [ ب ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مهره ٔ حلقوم که در گلوی کودکان مراهق برآید و به تازی قردوحه نامند. (از ناظم الاطباء). در ...
حسین آباد سیب سیدان . [ ح ُ س ِ دِ س ِ ب ِ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند. واقع در 77هزارگزی شمال باختری شوس...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.