ضأط
نویسه گردانی:
ḌAṬ
ضأط. [ ض َ ءَ ] (ع مص ) هر دو دوش و بازوان را حرکت دادن در رفتن . (منتهی الارب ). جنبانیدن دو دوش و تن . (منتخب اللغات ).
واژه های همانند
۳۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
ذات الریة. [ تُرْری ی َ ] (ع اِ مرکب ) درد شُش . (مهذب الاسماء). آماس شش . ۞ التهاب و آماسی در شش با درد و سرفه و تب و تنگی نفس . و صاحب ک...
ذات الساق . [ تُس ْ سا ] (اِخ ) نام موضعی و نام درختی که رسول اکرم صلوات اﷲ علیه در یکی از غزوات در زیر آن نزول کرده و نماز گزارده است ...
ذات الشری . [ تُش ْ ش ِ ] (اِخ ) موضعی است معروف در قول بریق هذلی : کأن ّ عجوزی لم تلد غیر واحدو ماتت بذات الشری و هی عقیم . ۞
ذات الشری . [ تُش ْ ش َرْی ْ ] (اِخ ) (بسکون الرّاء) نام موضعی است .
ذات الریش . [تُرْ ر ی ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است ماننده بقیصوم .
ذات السیب . [ تُس ْ س َ ] (اِخ ) رحبه ای است از رحاب اضم ۞ به حجاز. (المرصع) (معجم البلدان ).
ذات الشام . [ تُش ْ شا] (ع اِ مرکب ) ابن الاثیر در المرصع گوید: «ذات الشام »شقشقه ٔ شتر است از آنرو که بر آن نقطه های سیاه باشدچه شام جمع شامة...
ذات الشبق . [ تُش ْ ش ِ ] (اِخ ) موضعی است در شعر : کان ّ عجوزی لم تلد غیر واحدو ماتت بذات الشبق غیر عقیم .
ذات الخیم . [ تُل ْ خی ی َ ](اِخ ) از بلاد مهره به اقصای یمن . (معجم البلدان ).
ذات الدبر. [ تُدْ دَ ] (اِخ ) عقبه ای است به کوهی و گویند نام موضعی است و دَبرجماعت نحل است .