ضبح
نویسه گردانی:
ḌBḤ
ضبح . [ ض َ ] (ع مص ) ضُباح . برآوردن و شنوانیدن اسبان آواز انفاس خود را در دویدن . || پویه دویدن اسپان . (منتهی الارب ). || از حال بگردانیدن آتش و آفتاب چیزی را. (تاج المصادر) (زوزنی ). گردانیدن آتش و آفتاب گونه ٔ چیزی را اندک نه بغایت . (منتخب اللغات ). پرهودن : ضبحت النار الشی َٔ؛ اندک برگردانید آتش گونه ٔ چیزی راو بسوخت . (منتهی الارب ). || بانگ کردن روباه . (تاج المصادر): ضَبح الثعلب ؛ بانگ کرد روباه . || ضَبحه ؛ خصومت کرد او را. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
ضبح . [ ض ِ / ض َ ] (ع اِ) خاکستر. (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء).
ضبح . [ ض َ ] (اِخ ) آنجای از عرفات که مردمان اوائل از آن جا افاضت کنند. (منتهی الارب ). یاقوت گوید: ضبح ، الموضع الذی یُدفع منه اوائل النا...
ضبح . [ ض َ ] (ع اِ) رفتاری است اسب را و آن فوق تقریب است . || آواز دَم اسب که از جوف آن برآید وقت دویدن . (منتهی الارب ). بانگ نفس ...
ربیعبن ضبح . [ رُ ب َ ع ِ ن ِ ض َ ب ُ] ۞ (اِخ ) ابن وهب بن نعیض فزاری ذبیانی . وی شاعر کهنسال دوران جاهلیت و از بزرگترین گویندگان و سخنور...
زبح . [ زِ ب َ ](اِخ ) (قربانی ) و او یکی از سلاطین مدیان بود که جدعون (گدعون ) او را به قتل رسانید. قضات بنی اسرائیل 8:5 - 28، مزامیر 83:11....
ذبح . [ ذَ ] (ع مص ) ذمط. ذَباح . سر بریدن گاو و گوسفند و مانند آنها. سر بریدن . گلو بریدن . گلو وابریدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). بسمل کردن ...
ذبح . [ ذُ ب َ ] (ع اِ) گزر دشتی . زردک صحرائی . جزر برّی . حویج وحشی . || نوعی سماروغ . || گیاهی است خورش نعامه یعنی خوراک اشترمرغ . نب...
ذبح . [ ذِ ب َ ] (ع اِ) نوعی از سماروغ . قسمی از کماة.
ذبح . [ ذِ ] (ع ص ، اِ) مذبوح . سربریده . || گوسفندی کشتنی . (مهذب الاسماء). آنچه ذبح کرده شود. چارپائی که ذبح کرده شود. خونریز. کشتار : ...