اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضبن

نویسه گردانی: ḌBN
ضبن . [ ض َ ب ِ ] (ع ص ) آب اندک . (منتهی الارب ). آب شکافته و روان شده که در او زیادتی نباشد. ۞ (منتخب اللغات ). || مکان ٌ ضَبن ؛ جای تنگ . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
زبن . [ زَ ] (اِخ ) فرقه ای از عشیره ٔ عامر. رشته ای از غفل که طایفه ای هستند از طوقه از بنی صخر یکی از عشایر بادیه ٔ شرقی اردن . (از معجم قبا...
زبن . [ زَ ] (اِخ ) نام یک شعبه است از آل صبیح از قبیله ٔ خالد ساکن در کنار خلیج فارس . و ادالمقطع در شمال این قبیله وناحیة بیاض در جنوب ، و...
زبن . [ زَ ] (اِخ ) نام بطنی است از نفافشه ٔ عزیز که شعبه ای از شمر طوقه اند. (از معجم قبائل العرب تألیف عمررضاکحالة).
زبن . [ زِ ] (اِ) از نامهای عرب است و همچنین زبان و زابن . (از جمهره ٔ ابن درید ج 1 ص 283).
ز بن . [ زِ ب ُ ] (حرف اضافه + اسم ) (از: حرف اضافه ٔ ز + اسم ) مخفف از بن . اساساً. اصلاً : شنیدم ز دانش پژوهان درست که تیر و کمان او [ دختر...
ز بن دندان . [ زِ ب ُ ن ِ دَ ] (ق مرکب ) از ته دل . از صمیم قلب : دندانه ٔ هر قصری پندی دهدت نونوپند سر دندانه بشنو ز بن دندان . خاقانی .رجو...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.