اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضرعاء

نویسه گردانی: ḌRʽAʼ
ضرعاء. [ ض َ ] (ع ص ) زن کلان پستان و کذا گوسفند کلان پستان . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
ذراع . [ ذَرْ را ] (اِخ ) اسماعیل بن نصر. محدث و ضعیف است . و بعضی احمدبن نصر گفته اند.
ذراع الجوزا. [ ذِ عُل ْ ج َ ] (اِخ ) ذراع الأسد المبسوطة. ذراع مبسوطة.
ذراع یمنی . [ ذِ ع ِ ی ُ نا ] (اِخ ) ستاره ای است از قدر سیم بر دست راست قیقاوس . (کیکاوس . ملتهب ) ۞ .
ذراع مسافت . [ ذِ ع ِ م َ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ذراع هاشمیة.
ذراع مکسره . [ ذِ ع ِ م ُ ک َس ْ س َ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاحی حفاران را است ) و مثال آن : ده ذراع طول در دو ذراع عرض در پن...
ذراع هاشمیه . [ ذِ ع ِش ِ می ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یک ذرع و نیم بذرع متعارف ما است و آن را ذراع مسافت نیز نامند.یاقوت در مع...
ذراع سابوری . [ ذِ ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در تاریخ قم آمده است : ابوعلی کاتب در کتاب همدان حکایت میکند از ابی جعفرمحمدبن عبدوس که ا...
ذراع عاصمیه . [ ذِ ع ِ ص ِ می ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) عاملی را با وی «حمزه » بفرستاد تا ضیعت های قم را بپیماید و گزی که آن را رشیدیّه ...
ذراع مرسله . [ ذِ ع ِ م ُ س َ ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نیم ذرع متعارف ماست . یاقوت در معجم البلدان در شرح کلمه ٔ سواد گوید: و طول ...
ذراع المبسوطة. [ ذِ عُل ْ م َ طَ ] (اِخ ) ذراع الجوزا. ذراع الأسد المبسوطة. رجوع به ذراع شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.