ضرة
نویسه گردانی:
ḌR
ضرة. [ ض َرْ رَ ] (ع اِ) نیاز. حاجت . || سخت حالی . || اندوه . || پستان ، گویند: ضرة شکری ؛ پستان پر از شیر. || سر پستان ناقه . بیخ پستان . (منتهی الارب ). تکمه ٔ پستان . (فهرست مخزن الادویه ). || گوشت پاره ٔ زیر بن انگشت نر. || گوشت شکم کف دست . || گوشت پاره ٔ کف پا متصل بن انگشت کلان . گوشت پاره ٔ مقدم کف پا زیر بیخ انگشتها. ج ، ضرائر. || مال بسیار ازآن ِ غیر. || گله ٔ شتران و گوسفندان . || پاره ای از مال . || بنانج . (منتهی الارب ). هبو. هوو. (السامی فی الاسامی ، باب التاسع فی القرابات و المصاهرات ). زنی که بر زنی آورده شود. دو زن که یک شوهر داشته باشند. وسنی . هم شوی . هوزنه . انباغ . گولانج . علّه . در هندی سوت و سوکن گویند. (آنندراج ). ج ، ضرائر، ضرّات . || کمی در اموال و نفوس . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۸۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
زره تشت . [ زَ رَ ت ُ ] (اِخ ) زردشت را گویند که پیشوای آتش پرستان باشد. (برهان ). یکی از نامهای زردشت . (از ناظم الاطباء). نام زراتشت است . ...
زره در. [ ] (اِخ ) (قره قاچ ) دهی از دهستان تاررود است که در بخش مرکزی شهرستان دماوند، در 21 هزارگزی جنوب باختری دماوند واقع است و 550 تن...
زره دشت . [ زَ رَه ْ دُ ] (اِخ ) بمعنی زره تشت است که زردشت باشد. (برهان ). بمعنی زردشت است . (جهانگیری ). یکی از نامهای زردشت . (از ناظم الا...
زره سم . [ زَ / زِ رِه ْ س ُ ] (ص مرکب ) هر آنچه سوراخ می کند زره را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : سوگند میخورم بسنان زره سمت کز تاب حمله گوئ...
زره گر. [ زَ / زِ رِه ْ گ َ ] (ص مرکب ) زره ساز و کسی که زره می سازد. (ناظم الاطباء). معروف . (آنندراج ). زراد. دراع . سراد. زره باف . آن که زر...
زره ور. [ زَ / زِ رِه ْ وَ ] (ص مرکب ) زره پوشیده . زره دار. (ناظم الاطباء). دارع . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زره دار : که دیده ست مشک مسلسل ...
یک ذره . [ ی َ / ی ِ ذَرْ رَ / رِ ] (ق مرکب ) مقدار بسیار خرد و اندک . (ناظم الاطباء).
ذره ای . [ ذَرْ رَ / رِ ] (ص نسبی ) منسوب بِذرَة ۞ . || (اِ) یک ذرّه .
ذره صفت. {ذَ رِّ صِ فَ}. (ص. مرکب). سبک چون ذره. آن که اوصاف و سیرت و منش و روش ذره دارد. +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ ذرِّ. هر جزء غبا...