ضور
نویسه گردانی:
ḌWR
ضور. [ ض َ ](اِخ ) بنوضور؛ قبیله ای است از عرب . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
زور. [ زَ / زُو ] (اِ) در اوستا عبارت است از نیاز مایع، مثل آب و شیر و غیره که در هنگام رسومات مذهبی بکار برده شود و بخصوص آب آمیخته به ...
زور. [ زَ ] (ع مص ) زیارت کردن . (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). زُوار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع ...
زور. [ زَ وَ ] (ع مص ) به دنباله ٔ چشم نگریستن . (ناظم الاطباء). || یک رویه نگریستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || برآمدن یکی از دو ت...
زور. [ زَ ] (ع اِ) میانه ٔ سینه یا بر سوی آن تا هر دو شانه . || جای با هم شدن اطراف استخوانهای سینه . || زیارت کنندگان ، یستوی فیه المذ...
زور. (ع اِ) دروغ . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). کذب . (اقرب الموارد). ناراستی . فریب . نادرستی . دروغ . (یا...
زور. [ زَ / زو ] (ع اِ) عقل ورای . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و منه : ما له زور و لا صَیّور؛ ای رأی یرجع الیه ۞ . (منتهی ...
زور.(ع ص ، اِ) ج ِ ازور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِزوراء. (ناظم الاطباء). رجوع به مفردهای کلمه شود.
زور. [ زَ وَ ] (ع اِمص ) میل و کژی ۞ . || کژی اعلای سینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || از عیبهای اسب است . رجوع به صبح الاعشی ...
زور. [ زِوْ وَ ] (ع اِ) سید و مهتر. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
زور. [ زِ وَرر ] ۞ (ع ص ، اِ) مهتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سید.(اقرب الموارد). || سیر سخت . || سخت و شدید. || شتر آماده...