اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضور

نویسه گردانی: ḌWR
ضور. [ ض َ ] (ع مص ) گزند رسانیدن کسی را. (منتهی الارب ). گزند کردن . (تاج المصادر) (زوزنی ) (دهار). لغتی است در ضَیْر بمعنی گزند رسانیدن بکسی و زیان کردن . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
زور. [ زُوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ زائر. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به زائر شود.
زور. [ زَ ] (اِخ ) وادیی است نزدیک سوارقیة. (منتهی الارب ) (آنندراج ).- یوم الزور ؛ روزی است مر بکررا بر تمیم لانهم اخذوا بعیرین فعقلوهما و ...
زور. (اِخ ) شهری از سند است از آنسوی رودمهران ، جایی با نعمت بسیار و منبر در آنجا نیست و جهاز هندوستان بدانجا افتد و بر زور دو باره است محکم ...
زور. (اِخ ) در فهرست ولف این کلمه دوبار آمده اولی را سرزمین ۞ معنی کرده و ظاهراً شاهد زیر هم مورد استناد بوده است : جهاندار دارای دارا ...
زور. (اِخ ) نام پسر ضحاک ظالم و شهری ساخته بنام خود که به شهر زور معروف است و در این اوقات جزو کردستان است . وفات اسکندر رومی در آن شه...
زور. (اِخ ) نهری است که در دجله ریزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نهری است که به دجله ریزد در نزدیکی میافارقین . (از معجم ا...
زور. [ زَ ] (اِخ ) جایگاهی است میان ارض بکربن وائل و ارض بنی تمیم و با طلح سه روز راه فاصله دارد. (از معجم البلدان ).
زور. [ زَ ] (اِخ ) کوهی است در دیار بنی سلیم در حجاز. (از معجم البلدان ).
زور. (اِخ ) ۞ بتی در بلاد داور از دیار سند که از زر مرصع به جواهر بوده است ۞ . (از معجم البلدان ). || بتی بوده است عرب را. رجوع به بت...
ظؤر. [ ظَ ئو ] (ع ص ) ناقة ظؤر؛ ناقه ٔ مهربان بر بچه ٔ غیر. ناقه ای که بر آن پوست پرکاه کنند تا مهربانی کند. ج ، اَظْاَّر. (مهذب الاسماء).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.