اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضیافت

نویسه گردانی: ḌYAFT
ضیافت . [ ف َ ] (ع اِمص ، اِ) مهمانی . (دهار) (مهذب الاسماء). میهمانی . سور. ج ، ضیافات . (مهذب الاسماء) : کفشگر... بضیافت بعضی از دوستان رفت . (کلیله و دمنه ). ایشان را بسرای ضیافت بردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 334).
- امثال :
ضیافت پای پس دارد .
- ضیافت آب حمام ؛ کنایه از تواضع خشک است :
بیا که گر نکنم تر دماغت از جامی
کنم ضیافت خشکت به آب حمامی .

مسیح کاشی (از آنندراج ).


ضیافت (نزد یهود) آن است که غالباً ازبرای امر مهم و عمده ای مثل از شیر بازگرفتن و مفارقت از دوستان و میلاد و عیش و شادی فراهم می کردند و ولیمه را رئیسی بود که امورات ولیمه بعهده ٔ وی موکول بود. (قاموس مقدس ). || (مص ) ضیافة. مهمان شدن نزد کسی . ضیف . (منتهی الارب ). بمهمانی آمدن نزد کسی . (منتخب اللغات ). مهمان شدن . (زوزنی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۱ ثانیه
ضیافت خور. [ ف َ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) کسی که بمهمانی رود. میهمان .- امثال :ضیافت خور خوش آمدگوی باشد . (جامع التمثیل ).
ضیافت خانه . [ ف َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب )مهمانخانه : به ضیافت خانه ٔ عقارب نواهس و حَیّات لواحس بشتافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 456).از ضیاف...
ضیافت، مهمانی یا سیمپوزیوم (به یونانی: Συμπόσιο) یکی از مهمترین رساله‌های افلاطون است. موضوع این رساله عشق است و این اثر مهمترین اثر افلاطون در زمینهٔ...
زیافت . [ ف َ] (از ع ، اِمص ) ناسرگی و ناسره شدن . (غیاث ). ناسرگی زر و سیم . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
ذی عفت . [ ع ِف ْ ف َ ] (ع ص مرکب ) صاحب عفاف .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.