ضیأن
نویسه گردانی:
ḌYAN
ضیأن . [ ض َ ءَ ] (ع ص ) تصحیف ضیأب . (منتهی الارب ). لغتی در ضیأب نه تصحیف آن . (تاج العروس ).
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ام زیان . [ اُم ْ م ِ زَی ْ یا ] (ع اِ مرکب ) گاو. (مهذب الاسماء).
زیان آور. [ وَ ] (نف مرکب ) مضر و مفسد. هر چیز که موجب ضرر و خسارت و فساد گردد. (ناظم الاطباء).
زیان بخش . [ زیام ْ ب َ ] (نف مرکب ) مضر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زیان آور. رجوع به زیان و دیگر ترکیبهای آن شود.
بی زیان . (ص مرکب ) (از: بی + زیان ) بی ضرر. بی اذیت . بی گزند. (یادداشت مؤلف ) : همی گفت هر کس که بودش خردکه گر بی زیان او بما بگذرد. فردو...
زیان دار. (نف مرکب ) ضررناک . (انجمن آرا). مضر وآسیب آور. و رجوع به زیان و دیگر ترکیبهای آن شود.
زیان دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) خسارت وارد آوردن . || تاوان دادن . (ناظم الاطباء).
زیان بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) خسارت دیدن . گزند و ضرر بر کسی وارد شدن .- بزیان بردن ؛ ضرر رسانیدن . (فرهنگ فارسی معین ).
زیان آوری . [ وَ ] (حامص مرکب ) خسارت و آسیب و ضرر و مضرت . (ناظم الاطباء). زیان آوردن . رجوع به همین کلمه و زیان و دیگر ترکیبهای آن شود.
بنی زیان . [ ب َ ] (اِخ ) حکامی که در سال 633 تا سال 796 هَ . ق . در الجزایر به نیابت از جانب الموحدین حکومت داشتند و مثل مجاورین خود بنی حفص...
زیان آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) خسارت و ضرر رسیدن : زیانی که آمد بر آن کشتمندشمارش بباید گرفتن که چند. فردوسی .ز بد کردن آید به حاصل زی...