طاق
نویسه گردانی:
ṬAQ
طاق . (اِ) آزاددرخت . برگش پهنا ندارد. رجوع به «هَدَب » در قاموس و جز آن شود. طاق ، شامل دو نوع است : یکی مخصوص بسوزانیدن هیمه ، که آن را طاق نامند و یکی حب الزلم است از نخود بزرگتر و شبیه به عناب در رنگ و شیرینی و مغز دانه ٔ او بسیار لذیذ است و نیز گویند: طاق اسم درختی است که آن را به فارسی سایه خوش نامند و ثَمر آن بقدر کُنار کوچکی سبزرنگ است و آتش اخگر آن مدتی میماند و گفته اند آزاددرخت است و ثَمر آن را تاخک مینامند. درخت غضاة. (منتهی الارب ). || ودر تداول جنوب خراسان (گناباد) طاق را هم بر درخت مو و تاک اطلاق کنند و هم آن را به معنی درختی صحرائی به کار برند که برای سوختن است . || درختانی که فروع و شاخ نداشته باشند. رجوع به طاقات شود.
واژه های همانند
۱۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
طاق بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ایجاد کردن طاق . ساختن طاق . || خوازه بستن . طاق نصرت بستن . طاق بندی . و رجوع به طاق بندی شود.
طاق ازرق . [ ق ِ اَ رَ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از فلک است که آسمان باشد. (برهان ). کنایه از فلک و آسمان . (انجمن آرا).
طاق البصل . [ قُل ْ ب َ ص َ ] (اِخ ) ابن عبدربه صاحب این لقب را در ردیف مجانین و دیوانگان شمرده و گوید با دریافت قیراطی آواز میخواند و با ا...
طاق التکک . [ ق ُ ؟ ] (اِخ ) نام محلی است در کرخ : و در این ماه (ذی القعده ٔ سال 332) در کرخ حریقی عظیم روی داد که از حد طاق التکک تا سما...
طاق کحلی . [ ق ِ ک ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به معنی طاق فیروزه رنگ است که کنایه از آسمان باشد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). و رجوع به...
طاق کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) وَتْر. وِتْر. (ترجمان القرآن ).
طاق کسری . [ ق ِ ک ِ س را ] (اِخ ) مشهورترین بنائی که پادشاهان ساسانی ساخته اند. قصری است که ایرانیان طاق کسری یا ایوان کسری مینامند و ه...
طاق طارم . [ ق ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی طاق اخضر است که کنایه از آسمان باشد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) : رستخیز است خیز ...
طاق سنگی . [ ق ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طاق که از قطعات سنگ ساخته شده باشد. || (اِخ ) نام گردنه ای است معروف به طاق سنگی در را...
جفته طاق . [ ج َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از دو ابرو. (غیاث ).