طاق
نویسه گردانی:
ṬAQ
طاق . (اِ) آزاددرخت . برگش پهنا ندارد. رجوع به «هَدَب » در قاموس و جز آن شود. طاق ، شامل دو نوع است : یکی مخصوص بسوزانیدن هیمه ، که آن را طاق نامند و یکی حب الزلم است از نخود بزرگتر و شبیه به عناب در رنگ و شیرینی و مغز دانه ٔ او بسیار لذیذ است و نیز گویند: طاق اسم درختی است که آن را به فارسی سایه خوش نامند و ثَمر آن بقدر کُنار کوچکی سبزرنگ است و آتش اخگر آن مدتی میماند و گفته اند آزاددرخت است و ثَمر آن را تاخک مینامند. درخت غضاة. (منتهی الارب ). || ودر تداول جنوب خراسان (گناباد) طاق را هم بر درخت مو و تاک اطلاق کنند و هم آن را به معنی درختی صحرائی به کار برند که برای سوختن است . || درختانی که فروع و شاخ نداشته باشند. رجوع به طاقات شود.
واژه های همانند
۱۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
روستای طاق در 12 کیلومتری شرق شهرستان دامغان واقع شده است و 72 خانوار جمعیت دارد ، شغل عمده اهالی کشت پسته است ،طاق در زبان فارسی معانی بسیاری دارد ، ...
طاق و طرنب . [ ق ُ طُ رُمْب ْ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) طاق و ترم . طاق و ترنب . طاق و طرم . طاق و طارم . از لغات مترادفه است ، به معنی کرّ و ف...
طاق مینائی . [ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه است از آسمان و روزگار و چرخ : عقل کل را آبگینه ریزه در پای اوفتادبس که سنگ تجربت برط...
طاق و ترنب . [ ق ُ ت ُ رُمْب ْ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) رجوع به طاق و طارم شود.
طاق و طارم . [ ق ُ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است : نقل است که یک شب هارون الرشید فضل برمکی را که یکی از مقربان بود گفت که امشب...
طاق یا جفت . [ ج ُ ] (اِ مرکب ) بازیی است . رجوع به طاق شود.
پل هفت طاق . [ پ ُ ل ِ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از هفت فلک باشد. (فرهنگ رشیدی ) (برهان قاطع).
طاق الحرانی . [ قُل ْ ح َرْ را ] (اِخ ) محله ای است در جانب غربی بغداد، گویند از حد پل جدید و شارع طاق حرانی تا شارع باب الکرخ منسوب است بق...
طاق فیروزه . [ ق ِ زَ / زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) و طاق فیروزه رنگ هر دو به معنی آسمان است . (برهان ). و رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 10 ...
طاق خرپشته . [ ق ِ خ َ پ ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عماری . (از فرهنگ سکندرنامه ) (آنندراج ). || نوعی طاق . رجوع به خرپشته شود.