اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طاقی

نویسه گردانی: ṬAQY
طاقی . (ص نسبی ) منسوب به طاق . رجوع به طاق شود. || (اِ) نوعی از کلاه باشد. (برهان ) (غیاث اللغات ). کلاه که به صورت طاق سازند. طاقین . طاقیه :
نامد درست طاقی گردون بفرق فقر
کشکول تا مگر بسرش باژگون کنند.

ارادتخان واضح (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
طاقی . (اِخ ) یکی از ممالک هند. ۞ (اخبارالصین والهند ص 4).
الکی و بدون مدرک و دلیل مستند در باره موضوعی اظهار نظر کردن ، بدون ملاحضه های خاص پیرامون مطلبی سخن گفتن . سخن بی ربط زدن . سرسری انگاشتن موضوعی و بحث...
تاقی . (ترکی ،اِ) کلاه ، از لغات ترکی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
طاغی . (ع ص ) از حد درگذرنده . (منتهی الارب ). کسی که از حد طاعت و ادب درگذشته باشد. (غیاث اللغات ). || نافرمان . (منتهی الارب ). ج ، طغات ...
اغری طاغی . [ ] (اِخ ) ترکی آرارات است . رجوع به آرارات و قاموس الاعلام ترکی شود.
پامبوق طاغی . (اِخ ) کوهی به شمال بایزید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.