طاوس
نویسه گردانی:
ṬAWS
طاوس . [ وو ] (اِخ )یکی از سرداران عظیم الشأن دوره ٔ تیموری ، که بر امیرتیمور یاغی شد، و در سال 797 هَ . ق . به امر و فرمان آن صاحبقران بقتل رسید. (حبیب السیر ج 2 ص 150).
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ده طاوس . [ دِه ْ وو] (اِخ ) ده طاووس . دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در 7هزارگزی جنوب ده دوست محمد نزدیک مرزافغانستان . سکنه...
سبز طاوس . [ وو ] (اِ مرکب ) سبز طاووس . کنایه از فلک است که آسمان باشد. (برهان ) (آنندراج ) : چو این سبز طاوس جلوه نماسپید استخوانی ربود از هم...
طاس طاوس . [ ] (اِ) حمای ربع. تب سه یک . تب که یک روز آید و سه روز نیاید.
ابن طاوس . [ اِ ن ُ وو ] (اِخ ) غیاث الدین ابوالمظفر عبدالکریم بن احمدبن موسی بن جعفربن محمدبن احمدبن محمدبن طاوس علوی حسنی (648- 693 هَ ....
ابن طاوس . [ اِ ن ُ وو ] (اِخ ) سید جمال الدین ابوالفضائل احمدبن موسی حسنی حلّی ، برادر رضی الدین علی . فقیه و ادیب و محدث شیعی . شاگرد ابن ...
ابن طاوس . [ اِ ن ُ وو ] (اِخ ) سید رضی الدین علی بن موسی بن جعفر علوی حسنی . اشهرمردان این خاندان ، برادر جمال الدین احمد. مستنصر خلیفه نقاب...
تخت طاوس . [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) در نزدیکی قبر کورش ، آثار دو آتشکده دیده می شود. در اینجا دو سنگ یک پارچه ٔ مکعبی هست که موسوم به تخت طاوس...
تخت طاوس . [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) تخت مرصع به جواهری بود در دوره ٔ قاجاریه و صاحب تاریخ عضدی گوید در اول آن تخت را تخت خورشید می گفتندو در ...
تخت طاوس . [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) یک فرسخ و نیم پیشتر مشرقی فتح آباد است . نام محلی کنار راه آباده و شیراز میان باغ لردی و تخت جمشید در هشت...
تخت طاوس . [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) تختی که نادر از سفرهند آورده و تا اوایل قاجاریه در ایران بوده است .