طب
نویسه گردانی:
ṬB
طب . [ طَب ب / طِب ب / طُب ب ] (ع اِ) داروی اندام . داروی نفس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و فی المثل قرب طِب ٌ. و یروی طبّا. و الاصل ان رجلا تزوج اِمراءة، فهدیت الیه ، فلما قعد منها مقعدالرجال من النساء، قال : ابکرٌ انت ام ثیب ٌ، فقالت المثل . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). طب (بحرکات ثلاث ) در لغت سحر است ، چنانکه در منتخب گفته . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || (مص ) دوختن درز مشک به دوال . یقال : طببت ُ السقاء طباً. || دارو کردن و قولهم : اِن کنت ذا طب فطب عینک ؛ اگر دارو کنی چشم خویش دارو کن . || جادویی کردن : طب الرجل ؛ جادوی کرده شد. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
طب . [ طَب ب ] (ع اِمص ) رِفق . ملاطفت . و منه : مَن اَحَب َّ طَب َّ؛ هرکه دوست دارد کاری را، باید که آهستگی و نرمی کند و شتابزدگی نکند. (من...
طب . [ طِب ب ] (ع اِ) شهوت . خواهانی تن . || شأن . حال مرد. دَهر. خُوی . عادت . یقال : ماذاک بطبی ؛ ای بدهری و عادتی . (منتهی الارب ) (آنند...
طب . [ طِب ب ] (اِخ ) نام شهری است . رجوع به تب شود.
طب . [ طُب ب ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ).
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
مَد (اوستایی)
دُروپ (اوستایی: دْروو druv)
کایاژ (سنسکریت: کایَچیکیتسا)
آیور yurã (سنسکریت: آیوروِدَ)
وَگید ...
جوینده طب - جوینده طب سنتی - طالب طب - آنکه در طبیعت با گیاهان دارویی به دنبال درمان بیماری میگردد.
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: آیورودا ãyurvedâ (سنسکریت: ãyurveda) فانکو آدینات 09163657861
طب سوزنی که به زبان چینی به آن جن جیو (ZHEN JIU) گفته میشود روشی است که با فروکردن سوزنهای بسیار نازک به نقاط خاصی از بدن باعث تسکین درد و یا درمان ...
طب واژه ای عربی و سوزنی پارسی است؛ جایگزین پارسی این است:
مَدسوزنی (مَد= طب؛ اوستایی)
طب النساء. [ طِب ْ بُن ْ ن ِ ] (ع اِ مرکب ) کتابی که خاصه معالجات امراض نساء در آن مذکور باشد. اشرف گوید : دردم از طب النساء دختر رز شد علاج ...