اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طبیب

نویسه گردانی: ṬBYB
طبیب . [ طَ ] (اِخ ) (... شیرازی ) رضاقلی هدایت آرد: نام شریفش آقا عبداﷲ، و از کمالات عقلیه و نقلیه آگاه . والدش حاج علی عسکر،و بمحامد صفات در آن شهر مشتهر، خود در خدمت علما وفضلا اکتساب کمالات نمود، در عقلیات تلمیذ ملا احمد یزدی و سایر الهیین و معاصرین بود، و حکمت طبیعی را درخدمت جناب فضیلت مآب حاج میرزا سیدرضی که الحق حکیمی عیسوی دم و طبیبی مبارک قدم بود اقتباس فرمود، پس از تکمیل کمالات بتحصیل حالات مایل شد، مدتی به تهذیب اخلاق و مجاهده ٔ نفسانیه سر آورد. و با فضلا و عرفا معاشرت کرد. غرض مردیست طالب ترک و تجرید و جاذب حال و توحید، بشوق صحبت فقیران و عزیزان از مصاحبت امرا و اعیان گریزان ، غالب اوقاتش صرف تعبد و طاعات ، و اکثر معالجاتش محضاللّه و الحسبات پاکی فطرتش از حصول قربت اهل دنیا مانع، و علو همتش بوصول معیشت مقرری قانع فقیر را بخدمتش کمال اخلاص است . این ابیات از اوست :
خوش گفت پیر عقلم دوش از سر کرامت
عشق بتان ندارد حاصل بجز ندامت
از حادثات گیتی ایمن شوی و فارغ
در کوی میفروشان سازی اگر اقامت .
بر هرچه نظر میکنم از وی اثری هست
واندر دل هر قطره ز بحرش گهری هست
بیهوده مرودر پی هر زاهد و واعظ
کز آن خبری نیست که با او خبری هست .
نکند حادثه ٔ دور فلک تأثیری
در دیاری که در آن خانه ٔ خماری هست .
غیر از گل حسرت از گل من
سر بر نزند گیاه دیگر.
ای آنکه ز هر ذره نمایان شده ای
از هر طرفی چو مهر تابان شده ای
در کعبه و دیر جمله را روی به توست
تو مقصد کافر و مسلمان شده ای .

(ریاض العارفین ).


و هم او نویسد: نامش آقا عبداﷲ، خلف الصدق حاج علی اصغر جراح . مردی فاضل نکته دان و سالک صفوت بنیان بود. در اخلاق حسنه معروف و بصفات حمیده موصوف . در ایام توقف و توطن من بنده به شیراز که کمتر از قرنی نبود، غالب آن ایام با من قرین و منش همنشین . در ریاض العارفینش نام برده ام و بیتی چند از او آورده ، سالی سه چار است که درگذشته . این ابیات از اوست (سپس دو بیت چهارم و پنجم را که در ریاض العارفین از وی آورده ذکر کرده است ). (مجمعالفصحا ج 2 ص 340).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
طبیب . [ طَ ] (ع ص ) زیرک . || دانا. || نیک ماهر در کار خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) پزشک ۞ . (فرهنگستان ) (منتهی الارب ). پجشک ...
طبیب . [ طَ ] (اِخ ) (... اصفهانی ) رضاقلی هدایت آرد: نامش میرزا عبدالباقی . از اجله ٔ سادات موسوی ، و در طبابتش دم عیسوی ، فرزند میرزا محمد رحی...
طبیب . [ طَ ] (اِخ ) غلام مصطفی یکی از متأخران شعرای فارس و از اهالی هندوستان است ، وی در جوانی درگذشته است . از اوست :گر به اغیار وفا خوا...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: هوبیژ (اوستایی: هوبیش) بُژیک (پهلوی: بُجیهْک) پزشک (پهلوی: بجشک، بزشک)
نیم طبیب . [ طَ ] (ص مرکب ) کسی که دعوی طبابت کند لیکن مهارت نداشته باشد.- امثال :نیم طبیب بلای جان است و نیم ملا خطر ایمان . (یادداشت ...
ناصر طبیب . [ ص ِ ](اِخ ) تیره ای از ایل طیبی از شعبه ٔ لیراوی ، از ایلات کوه گیلویه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
صاعد طبیب . [ ع ِ دِ طَ ] (اِخ ) رجوع به صاعدبن بشربن عبدوس شود.
ابن طبیب . [ اِ ن ُ طَ ] (اِخ ) رجوع به ابن دخوار شود.
حافظ طبیب . [ ف ِ ظِ طَ ] (اِخ ) رجوع به حافظ شربتی شود.
رشید طبیب . [ رَ دِ طَ ] (اِخ ) خواجه رشیدالدین فضل اﷲهمدانی . وزیر و دانشمند نامی دربار ایلخان مغول . رجوع به رشیدالدین (فضل اﷲ...) و نیز حبیب...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.