طر
نویسه گردانی:
ṬR
طر. [ طَرر ] (ع مص ) نیک راندن . || گرد آوردن شتران از اطراف و جوانب وقت راندن . || تیز کردن کارد و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیز کردن سنان . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). || کفانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکافتن . (غیاث اللغات ). بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). منه : کان یطر شاربه ؛ ای یقصه . (منتهی الارب ). بریدن و شکافتن کیسه . (تاج المصادر بیهقی ). || به گل اندودن حوض را. || افتادن دست بر خم شمشیر. || بلند ساختن بنا. || دمیدن گیاه . دمیدن بروت . || روشن شدن . یقال : طرت النجوم ؛ اذا اضأت . طرور، مثله . || ربودن . || طپانچه زدن . || افتادن . || (اِ) پشم نو برآمده . || موی خر که بعد از ریختن برآمده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
پس تر. [ پ َ ت َ ] (ص تفضیلی ) دیرتر. عقب تر. از عقب . از دنبال . اختباء؛ تعمیه کردن بر کسی چیزی پس تر؛ پرسیدن او را از آن . (منتهی الارب ) : س...
چه تر. [ چ َ ت َ ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف قشقائی . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 82). یکی از طوایف ایل قشقائی ایران و مرکب از 60 خانوار است که...
خاص تر. [ خاص ص ت َ ] (اِ)به لغت تنکابنی حرف بابلی است ، به خراسانی گندنا.
خلق تر. [ خ َ ل َ ت َ ] (ص تفضیلی ) کهنه تر. ژنده تر : و کار عالم هر سال بی رونقتر می گشت و لباس معاش خلق هر ماه خلق تر می شد. (جهانگشای جوی...
سپس تر. [ س ِ پ َ ت َ ] (ص تفضیلی ، ق مرکب ) پستر و عقب تر و دورتر. (ناظم الاطباء). کمی بعد. بعدتر : و آن داروهای تلخ است ، بعضی گرم است و ...
گل تر. [ گ ُ ل ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گل تازه . || کنایه از عارض خوبان . || دست محبوبان . (برهان ) (آنندراج ).
چشم تر. [ چ َ / چ ِ ت َ ] (ص مرکب ) گریان . (ناظم الاطباء).
گهر تر. [ گ ُ هََ رِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مخفف گوهر تر. رجوع به همین کلمه شود.
باس تر. [ت ِ ] ۞ (اِخ ) نام شهر و بندری مهم از آنتیل فرانسه و حاکم نشین ناحیه ٔ گودلوپ ۞ و در حدود ده هزار و پانصد تن جمعیت دارد. || ...
الم تر. [ اَ ل َ ت َ رَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ استفهامی ) یعنی ندانستی ؟ (از ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ). آیا ندیدی ؟ آغاز سوره ٔ فیل از قرآ...