طر
نویسه گردانی:
ṬR
طر. [ طَرر ] (ع مص ) نیک راندن . || گرد آوردن شتران از اطراف و جوانب وقت راندن . || تیز کردن کارد و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیز کردن سنان . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). || کفانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکافتن . (غیاث اللغات ). بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). منه : کان یطر شاربه ؛ ای یقصه . (منتهی الارب ). بریدن و شکافتن کیسه . (تاج المصادر بیهقی ). || به گل اندودن حوض را. || افتادن دست بر خم شمشیر. || بلند ساختن بنا. || دمیدن گیاه . دمیدن بروت . || روشن شدن . یقال : طرت النجوم ؛ اذا اضأت . طرور، مثله . || ربودن . || طپانچه زدن . || افتادن . || (اِ) پشم نو برآمده . || موی خر که بعد از ریختن برآمده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خسیس تر. [ خ َ ت َ ] (ص تفضیلی ) پست تر. فرومایه تر. حقیرتر. دون تر. رذلتر. (یادداشت بخط مؤلف ) : و قومی ، خاک بدهانشان ،الهیت بر ائمه ضلال خو...
چاه تر. [ ت َ ] (اِخ ) از متعلقات لارستان است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 132).
تر و فرز. [ ت َ رُ ف ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ و ص مرکب ) به چابکی . به چالاکی . به تندی . بی فاصله . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
سرد و تر. [ س َ دُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) (اصطلاح پزشکی قدیم ) چیزی که در وی مایه ٔ آبی باشد گویند سرد و تر است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
فی له تر. [ ل ِ ت ِ ] (اِخ ) فیلِتِر. شخصی است که در پرگام یکی از شهرهای آسیای صغیر دولتی تأسیس کرد و آن را از قلمرو جانشینان اسکندر جدا و...
پائین تر. [ ت َ ] (ص تفضیلی ) اسفل . پست تر. زیرتر. || دورتر.
تر و تیل . [ ت َ رُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) خیس و تر شده بر اثر آب یا باران : همچو قبطی بر کشیده ز نیل سر و تن خیس خورده و تر و تیل .دهخدا (د...
تر و خشک . [ ت َ رُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) نمدار و بی نم . (ناظم الاطباء) : بیابان همه آتش افروختندتر و خشک هیزم همی سوختند. فردوسی . |...
تر نهادن . [ ت َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب )آغشتن و خیسانیدن . (ناظم الاطباء). آغوندن . خیساندن . خیس کردن . نقوع . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): نقع ...
تاریک تر. [ ت َ ] (ص تفضیلی ) سخت تر. سیاه تر. تیره تر : سخن دارد از موی باریکترترا دل ز آهن نه تاریک تر. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 183...