اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طعن

نویسه گردانی: ṬʽN
طعن . [ طُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طعین ، به معنی طاعون زده .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
طعن . [ طَ ] (ع مص ) زدن به نیزه کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). لَزّ. (منتهی الارب ). نیزه زدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 67). خستن . (ده...
طعن آمیز. [ طَ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به سرزنش .
طعن زدن . [ طَ زَ دَ ] (مص مرکب ) سرزنش کردن . نکوهش کردن : زده کنگرش طعنها بر فلک رسیده سر تیغ او بر ملک . فردوسی .در تاریخی که میکنم سخنی...
طعن و دق . [ طَ ن ُ دَق ق / دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . رجوع به طعن و رجوع به دق شود : کی زنم بر آلت حق طعن و دق .مولوی...
طعن کردن . [ طَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عیب کردن . سرزنش کردن . ملامت کردن . جرح . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). اغتماز. اغماز. لدغ . تلداغ . کرظ....
طعن و طنز. [ طَ ن ُ طَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . رجوع به طعن و رجوع به طنز شود.
طعن و لعن . [ طَ ن ُ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . سرزنش و نفرین . رجوع به طعن و رجوع به لعن شود.
لعن و طعن . [ ل َ ن ُ طَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع . رجوع به لعن و نیز طعن شود.
طان . (ع ص ) جای گلناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یوم ٌ طان ٌ و ارض ٌ طانةٌ مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کثیرالطین . (مهذب الاسماء). پُر گ...
تان . (اِ) تارهای طولانی را گویند که جولاهگان به جهت بافتن ترتیب داده اند و آن را تانه و فرت و فلات نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). تار که...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.