طان
نویسه گردانی:
ṬAN
طان . (ع ص ) جای گلناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یوم ٌ طان ٌ و ارض ٌ طانةٌ مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کثیرالطین . (مهذب الاسماء). پُر گل . جای ِ بسیار گل .
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
تان . (اِ) تارهای طولانی را گویند که جولاهگان به جهت بافتن ترتیب داده اند و آن را تانه و فرت و فلات نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). تار که...
تان . (اِ) ۞ دهان باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (از فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : کوچک تانی که در حکایت ریزد همه دُرهای مکنون...
تان . (ضمیر) ضمیر مخاطب و جمع مخاطب هم هست همچو: خودتان و همه تان . (برهان ) (آنندراج ). ضمیر جمع مخاطب است بمعنی شما و شما را که ملحق به ا...
تان .[ ن ِ ] (ع ضمیر) تثنیه ٔ مؤنث ذا. (ناظم الاطباء).
تان . (اِخ ) ۞ مرکز ناحیه ای در ایالت «رن علیا» ۞ و بر کنار رود «تور» ۞ واقع است . دارای 6557 تن سکنه و کارخانه های نساجی و بافندگی و ن...
طعن . [ طَ ] (ع مص ) زدن به نیزه کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). لَزّ. (منتهی الارب ). نیزه زدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 67). خستن . (ده...
طعن . [ طُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طعین ، به معنی طاعون زده .
تان یو.(اِ) ۞ لقب پیشوایان ترکان جنوبی بود که بعداً به خاقان تبدیل گشت . رجوع به احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 1 ص 181 شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
پی تان . (اِخ ) ۞ نام شهری به آسیای صغیر. (ایران باستان ج 2 ص 1242). رجوع به پی تانه شود.