اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طفیل

نویسه گردانی: ṬFYL
طفیل . [ طُ ف َ / ف ِ ] (از ع ، ص ، اِ) شاید مخفف طفیلی باشد. رجوع به طفیلی شود که نام شخصی است از بنی امیه که در حالت عسرت و تنگدستی به شادیهای مردم بی طلب رفتی و او را طفیل العرایس گفتندی . فارسیان این لفظرا به دو معنی استعمال کنند، یکی مهمان ناخوانده و دوم همراه کسی رفتن بی طلب و ضیافت و بدین معنی به صله ٔ «با» و «از» هر دو استعمال کنند... و گاهی بمعنی مولدین یاء در آخر زائد کرده طفیلی گویند و گاهی لفظ طفیل در محاوره ٔ فارسیان مجازاً، بمعنی وسیله و ذریعه آید و گاهی یاء طفیلی مصدری باشد بمعنی طفیل شدن . (آنندراج ) ۞ :
دیده ام خلوت سرای دوست در مهمان سرا
تن طفیل و شاهد دل میهمان آورده ام .

خاقانی .


کعبه ٔ سنگین مثال کعبه ٔ جان کرده اند
خاصگان این را طفیل دیدن آن دیده اند.

خاقانی .


سرخیل توئی و جمله خیلند
مقصود توئی همه طفیلند.

نظامی .


خود جهان آن یک کس است و باقیان
جمله اتباع وطفیلند ای فلان .

مولوی .


که باشند مشتی گدایان خیل
به مهمان دارالسلامت طفیل .

سعدی .


طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری .

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
طفیل . [ طُ ف َ ] (اِخ ) ابن عمروبن طریف بن العاص الدوسی الازدی ، ملقب به ذوالنور. صحابی و از اشرف عرب به جاهلیت و اسلام و مردی شاعر و غ...
طفیل . [ طُ ف َ ] (اِخ ) ابن عوف غنوی ، ملقب به مجبر. از شعرای جاهلیت . اصمعی گوید: وی دروصف خیل قوی باشد. مرزبانی در الموشح گوید: خبر داد...
طفیل . [ طُ ف َ ] (اِخ ) ابن مالک بن جعفربن کلاب بن ربیعةبن عامربن صعصعة. فارس قُرزُل . از مردان عرب و اسیرکننده ٔ معبدبن زرارة سید مضر در یو...
طفیل /tofeyl/ ۱. [مجاز] کسی یا چیزی که وجودش وابسته به وجود کس یا چیز دیگر است: ◻︎ سر خیل توفی و جمله خیلند / مقصود توفی همه طفیلند (نظامی۳: ۳۵۶). ۲. ...
ام طفیل . [ اُم ْ م ِ طُ ف َ ] (ع اِ مرکب ) زن شیرده . زن مرضعه . (از المرصع).
اِبْن‌ِ طُفِیْل‌، ابوبکر محمد بن‌ عبدالملک‌ بن‌ محمد بن‌ محمد قبسى‌ (د 581ق‌/1185م‌)، طبیب‌، فیلسوف‌، شاعر، وزیر و فقیه‌ اندلسى‌. تاریخ‌ و محل‌ تولد و...
ابن طفیل . [ اِ ن ُ طُ ف َ ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن عبدالملک بن طفیل قیسی اندلسی . یکی از مشاهیر حکمای عرب اسپانیا. ظاهراً در اوائل مائه ٔ ششم ...
طفیل الخیل . [ طُ ف َ لُل ْ خ َ ] (اِخ ) پدر بطنی از اعصر. رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 300 شود.
طفیل بجادی . [ طُ ف َ ل ِ ب ِ ] (اِخ ) شاعری است .
طفیل العرائس . [ طُ ف َ لُل ْ ع َ ءِ ] (اِخ ) طفیل بن زلال کوفی که بی دعوت به مهمانیها شدی و طفیلی از نام وی آمده است بمعنی ناخوانده ای ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.