اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طلعة

نویسه گردانی: ṬLʽ
طلعة. [ طُ ل َ ع َ ] (ع ص ) نفس طُلعة؛ نفس سخت گیرنده ٔ چیزی و تفحص کننده ٔ آن و مایل بهوا. (منتهی الارب ). بسیار واقف بر چیزی . (منتخب اللغات ). || امراءة طلعة خباءة؛ زن بسیار خویشتن را نماینده و پنهان شونده . (منتهی الارب ). زنی ظاهرشونده و خویشتن را نماینده . زن بسیار خویشتن نماینده و نهان شونده . (منتخب اللغات ). زن که خود را بسیار بمردان نماید. ضد خباءة. امراءة طلعة و قبعة؛ زن که گاهی نهان گردد و گاهی پیدا (طلعة و قُبعة هر دو با یکدیگر و توأم استعمال شوند). (منتهی الارب ). زنی که سر پیش کند و باز کند. (مهذب الاسماء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
طلعة. [ طَ ع َ ] (ع اِ) یکی طلع. طلعت .- طَلعة ذِکر ؛ غلاف خرما. (از منتهی الارب ).
طلاة. [ طُ ] (ع اِ) شتر ماده ٔ گرگین . || لته پاره ای که بدان شتر را مالند. طلیاء. (منتهی الارب ).
طلاة. [ طَ ] (اِخ ) کوهی است معروف به نجد. (معجم البلدان ).
تلعة. [ ت َ ع َ ] (ع اِ) پاره ٔ بلند از زمین و پشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): کدخان مرتجل باعلی تلعة. (اقر...
طلاح . [ طِ ] (ع اِ) ج ِ طلح . (منتهی الارب ).
طلاح . [ طِ ] (ع اِ) طلح است و نوعی از ام غیلان است . (فهرست مخزن الادویه ).
طلاح . [ طَ ] (ع اِمص ) فساد و تباهی . خلاف صلاح . (منتهی الارب ). ضد الصلاح . (تاج المصادر). || بد شدن . (زوزنی ).
حزیز تلعة. [ ح َ زِ ت َ ع َ ] (اِخ ) موضعی است . (معجم البلدان ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.