طود
نویسه گردانی:
ṬWD
طود. [ طَ ] (ع اِ) کوه . (منتهی الارب ). کوه بزرگ . (منتهی الارب ) (دهار) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء). کوه کلان . (غیاث ). ج ، اطواد، طودة : اگرچه در رزانت وقار طود اسم بود لطمه ٔ موج خشم او از بحر خضم حکایت میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 369). || ریگ توده ٔ بلندبرآمده . (منتهی الارب ). توده ٔ بلند از ریگ . (منتخب اللغات ).
- ابن الطود ؛ خرسنگ که از کوه برافتد. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
طود.[ طَ ] (ع مص ) پاییدن . قرار گرفتن . (منتهی الارب ).
طود. [ طَ ] (اِخ ) نام کوهی که مشرف است بر عرفه بجانب صنعاء کشیده شود و بسبب بلندی بدان سراة نیز نام دهند و سراة هر چیز پشت آن چیز باشد....
طود. [ طَ ] (اِخ ) شهرکی به صعید اعلی ، فرازِ قوص و فرودِ اسوان دارای مناظر و بستانها، آن را امیر درباس الکردی معروف به احول ، به روزگار الم...
بنت طود. [ ب ِ ت ُ طَ ] (ع اِ مرکب ) کمان . (از المرصع).
تود. (اِ) توت باشد و آن میوه ایست معروف که خورند. (برهان ) (آنندراج ). توت . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). فرصاد...
توؤد. [ ت َ وَءْ ءُ ] (ع مص ) آهسته رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تمهّل و ترزّن در کار و رفتار و تأنی و تثبت در آن .(از ا...