اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طور

نویسه گردانی: ṬWR
طور. (اِ) ۞ دام . شبکه (یعنی جامه ای از رسن یا طناب مشبک ). شبکه که بدان ماهی گیرند. شبکه ٔ صیاد. طور ماهیگیران . بیاحه . دام ماهیگیری . || قسمی پارچه ٔ دیداری .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
تور. (اِخ ) نام پسر بزرگ فریدون است که تورج باشد و این نام در مؤید الفضلاء با «زای » فارسی هم آمده است . واﷲ اعلم . (برهان ). پسر بزرگترین ...
تور. (اِخ ) ...فرزند جمشید از دختر گورنگ پادشاه کابل . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). پسر جمشید جم است که در سیستان از دختر گورنگ شاه بهم رسید و ا...
تور. (اِخ ) نام دختر ایرج است که زن منوچهر باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء).
تور. (اِخ ) ترک را نیز گویند که نقیض تاجیک است . (برهان ). مردم ترک . ضد تاجیک . (ناظم الاطباء).رجوع به تورانیان و سبک شناسی بهار ج 2 ص 24...
تور. (اِخ ) ۞ مرکز ایالت قدیم تورن ۞ و ایالت اندر - اِ - لوار ۞ کنونی فرانسه که بر ساحل رود لوار و جنوب غربی پاریس واقع است و 83600 ت...
تور. [ تْوِ / ت ِ وِ ] (اِخ ) ۞ نام قدیمی شهر کالینین ۞ فعلی در روسیّه است که بر کنار رود ولگاواقع است و 240000 تن سکنه دارد. در این شه...
تور. [ تُرْ ] (اِخ ) ۞ پسر اودن ۞ و خدای جنگ در نزد مردم اسکاندیناو. (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
تورء. [ ت َ وَرْ رُءْ ] (ع مص ) فراگرفتن زمین کسی را: تورأت علیه الارض ؛ فراگرفت او را زمین . حکاه ابن جنی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموا...
حیوانی است دورگه از سگ و شغال که از انسان ترسی ندارد جثه ای کوچک تر از سگ و پوزه ای همانند سگ دارد، با رنگی زرد و صدای زوزه آن بسیار وحشتناک و ترسناک...
تور شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متوحش شدن و پریدن کبوتر یا مرغی دیگر. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). رجوع به تور شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.