اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طی

نویسه گردانی: ṬY
طی . [ طَ ] (اِخ )نامش جلهم بن اددبن زیدبن یشحب صالح بن افحشدبن سام بن نوح . نیای قبیله ٔ طی و نسبت بدان طائی است و گویند ازین قبیله سه تن پدید آمده اند که هر یک در شیوه ٔ خود بی نظیر بوده اند، حاتم در جود و داود در فقه و زهد و ابوتمام در شعر. (از انساب سمعانی برگ 364 «ب »).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۲ ثانیه
طی الارض . [ طَی ْ یُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) نوردیدن زمین . نوعی کرامت که بجای گام برداشتن و رفتن زمین در زیر پای آدمی بتندی پیچیده شود و ا...
طی کردن . [ طَی ی / طِی ی / طَ / طِک َ دَ ] (مص مرکب ) سپردن . بسپردن . بگذاشتن . پیمودن .قطع کردن . بریدن راهی را: شبح المفازة؛ طی کرد بیابان...
در زبان بختیاری به معنی چشم است.
نوک و نک در گویش کازرونی. مانند: تی چاقو(ع.ش)
تی . (ص ) مخفف تهی است که خالی باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی )(از غیاث اللغات ) (از فرهنگ جهانگیری ) : آن یکی ...
تی . (اِ) توغ . داغداغان . (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 270 شود.
تی . (اِ) نام دیگر حرف تا. (المعجم از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ت . تا. تاء. (یادداشت ایضاً).
تی . (ع اِ اشاره ) اسم اشاره که به مؤنث اشاره کنند؛ یعنی این زن . (ناظم الاطباء).
تی تی . (اِ) آنچه از خمیر نان بصورت مرغان و جانوران دیگر جهت تسلی طفلان سازند و پزند و بدیشان دهند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جه...
تی تی . [ ت َ ت َ ] (اِ صوت ) لفظی است که مطربان هنگام رقص گویند چنانکه رقاصان هند تاتاتهیئی گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.