طیب
نویسه گردانی:
ṬYB
طیب . (اِخ ) شهری است میان واسط و تستر. (منتهی الارب ). یاقوت در معجم البلدان آورده که : طیب شهرکی است بین واسط و خوزستان و اهالی آن تا زمان حاضر نبطی بوده و هستند و بزبان قوم نبط سخن گویند. خبر داد مرا داودبن احمدبن سعید الطیبی التاجر که آنچه در میان ما معروف و متداول است آنست که شهر طیب از بناهای شیث بن آدم علیهماالسلام است و تا زمان ظهور اسلام نیز مردم آنجا بکیش ملت شیث (مذهب صائبه ) باقی بودند، چون اسلام ظهور یافت قبول اسلام کردند. درین شهر از انواع طلسمات چیزهای شگفت بوده که پاره ای از آنها باطل گردیده و برخی دیگر تا حال باقی است ، از آن جمله آنست که زنبور در آن شهر از نعمت زندگانی بی بهره است و بمجردی که زنبوری بدان شهر داخل شود میمیرد، و تا نزدیک زمان ما در آن شهر مار و کژدم یافت نمیشد و تا این تاریخ نیز در آن شهر زاغی که پرهای آن سیاه و سپید (پیسه ) باشد دیده نشده است ، همچنین عقعق (عکه ، مرغیست ابلق ) درین شهر نایابست . (معجم البلدان ج 6 ص 76).
شهری است خرم و آبادان [ از خوزستان ] و از وی شلواربند خیزد سخت نیکو همچون ارمینی . (حدود العالم ). نام مدینه ای بخوزستان . (اقرب الموارد). و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 360 شود.
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
طیب سای . (نف مرکب ، اِ مرکب ) سنگی که بدان عطریات از قبیل مشک و غالیه وغیر آن سایند: قسطناس ؛ سنگ طیب سای . (منتهی الارب ).
طیب شاه . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) لقبش جلال الدین و نهمین پادشاه از ملوک شبانکاره است که از سال 664 تا 681 هَ . ق . در فارس فرمانروائی داشته ...
طیب شاه . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ملقب به امیر. از امرای عصر امیر پیر حسین چوپانی که با چند تن از همراهان دیگر وی مانند شمس الدین صاین قاضی س...
طیب کسب . [ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زهد. (منتهی الارب ).
طیب نفس . [ ب ِ ن َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح احکام نجوم ) آن است که کوکب در فرح یا در شرف خود باشد و علاوه کوکب نهاری در روز تحت...
آسایش خاطر، آسودگی خیال، فکر راحت، فکر آسوده، اطمینان خاطر
علف گربه، گیاهى خوشبو با ریشه در هم تنیده زرد قهوه اى است. عصارۀ ریشۀ آن آرام بخش اعصاب و مقوى عضلۀ قلب است. به لاتین به آن والرین میگویند که خود مشت...
طیب آباد. [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد در 38 هزارگزی شمال الیگودرز و 32هزارگزی شوسه ٔ ازنا به دورود. ...
ابن طیب . [ اِ ن ُ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابوالفرج عبداﷲ. حکیم و طبیبی مشهور، معاصر ابوعلی بن سینا. از اطبای بیمارستان عضدی بغداد. او صحبت ابن ب...
تاج طیب . [ طَی ی ِ ] (اِخ ) تیره ای از ایل طیبی از شعبه ٔ لیروای از ایلات جاکی از طوایف کوه کیلویه ٔ فارس . رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان...