اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طیبت

نویسه گردانی: ṬYBT
طیبت . [ ب َ ] (ع اِمص ) مزاح . خوش طبعی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خوش منشی . خوش مزگی . بازی . شوخی :
طیبتی شاعرانه کردم من
تا نبندی دل اندرین زنهار.

مسعودسعد.


ز روی طیبت گفتم بزرگواری کن
جواب گوی و ز طیبت مشو دل آزرده .

سوزنی .


با تو بر روی بساط انبساط
نرد طیبت باخت خادم یک ندب .

سوزنی .


هیچ شعری نَبُوَد اندر شعر خوش من
کاندر او طیبتکی نَبْوَد و زیج و بازی .

سوزنی .


زن بسی گفتش که آخر ای امیر
گر مزاحی کردم از طیبت مگیر.

مولوی .


- به طیبت نفس ؛ به طیب نفس . به طیب خاطر :
خراج اگر نگذارد کسی به طیبت نفس
بقهر از او بستانند و قهر سرهنگی .

سعدی (گلستان ).


|| (اِ) نام ماهیست در تاریخ یهود، و آن را طیبث نیز گویند. رجوع به طیبث شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
طیبت آمیز. [ ب َ ] (ن مف مرکب ) سخنی آمیخته با شوخی . کلامی که آمیخته با مزاح و خوش منشی باشد : غالب گفتار سعدی طرب انگیز است و طیبت آمیز....
طیبط. [ ب َ ] (ع اِ) مرغی از درازپایان . ابوطیط. رجوع به «ابوطیط» شود.
تیبت . [ ت َ ب َ ] (ع مص ) دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: ... بازکردن چیزی بسته با چاقو یا ابزاری دیگر با ایجاد حفره یا شکافی مخصوصاً در چیزی ...
تیبت . [ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به تبت و قاموس الاعلام ترکی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.