طیر
نویسه گردانی:
ṬYR
طیر. [ طَ ] (اِخ ) (الَ ...) نام محلی که آن را رکن هم میگفته اند. رجوع به الجماهر بیرونی ص 271 شود.
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
باغ تیر. (اِخ ) دهی است از دهستان توابع ارسنجان بخش زرقان شهرستان شیراز که در 74هزارگزی خاور زرقان و یک هزارگزی راه فرعی ارسنجان به ک...
شاخ تیر. (اِ مرکب ) فرسب . حمال . شاخ . عارضه . و رجوع به شاخ شود.
چرخه تیر. [چ َ خ َ / خ ِ ] (اِ مرکب ) محور چرخ . (ناظم الاطباء).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
تیر هوائی . [ رِ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تیری که به هوا اندازند؛ یعنی بسوی آسمان اندازند. (غیاث اللغات ). تیری که بر هوا اندازند و نشا...
تیر خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) بنفسه کنایه از خسته شدن به زخم تیر. کنایه از رسیدن تیر بر چیزی . (آنندراج ). اصابت تیر بر چیزی ی...
تیر کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) درد کردن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). احساس درد نمودن در امتداد یک خط. (ناظم الاطباء). دردی تند و تیز ا...
تیر گردون . [ رِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است . (برهان ). خورشید. (ناظم الاطباء). || کنایه از آفت و حوادث آسمانی نیز با...
تیر پرتاب . [ رِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تیر پرتابی . نوعی از تیر که بسیار دور می رود اما بر نشانه نمی رسد. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) ۞...