اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ظأت

نویسه گردانی: ẒAT
ظأت . [ ظَءْت ْ ] (ع مص ) خبه کردن . خفه کردن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
صدی ذات . [ ص َ ] (اِ) منصبی است در هند. مؤلف غیاث آرد: نام منصبی است که صاحب آن منصب را دولک دام مقرر باشد، چون یک روپیه را چهل دا...
ذات نضائض . [ ت ُ ن َ ءِ ] (ع ص مرکب ) ذات نَضیضَة؛ ابل ذات نضائض یا ذات نضیضة؛ تشنه . عطشان .
ذات مخارم . [ ت ُ م َ رِ ] (ع ص مرکب ) عین ذات مخارم ؛ ای ذات مخارج .
ذات قرنین . [ ت ُ ق َ ن َ ] (اِخ ) لقب مادر حرث اعرج غسانی است . (المرصع). و او را ذات القرطین نیز نامند.
ذات فرقین . [ ت ُ ف َ / ف ِ ] (اِخ ) پشته ای است میان بصره و کوفه در بلاد تمیم .
ذات انمار. [ ت ُ اَ ] (اِخ ) در مجمل التواریخ والقصص چ بهار ص 177 آمده است : الأیهم بن جبلة، بیست و هفت سال و دو ماه پادشاه بود و خداوند ت...
ذات انیار. [ ت ُ اَن ْ ] (ع ص مرکب ) ناقة ذات انیار، ناقة ذات نیرین . رجوع به ذات نیرین شود.
ذات اوشال . [ ت ُ اَ ] (اِخ ) اوشال جمع وشل به معنی آب اندک است . و ذات اوشال نام موضعی است بر طریق شام . نصیب در مدیح سلیمان بن عبدالم...
ذات اوعال . [ ت ُ اَ ] (اِخ ) نام هضبه ای است به نجد و بدانجا چاهی . امرءالقیس گوید : و تحسب سلمی لاتزال کعهدنابوادی الخزامی او علی ذات اوع...
ذات اوهام . [ ت ُ اَ ] (اِخ ) نام موضعی نزدیک سرندیب که گرشاسب با مهراج آنگاه که بتسخیر سرندیب رفتند یکهفته بدانجا مقام کردند : بیک هفته ...
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۳۴ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.