اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ظلم

نویسه گردانی: ẒLM
ظلم . [ ظُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ ظلمت . تاریکی ها :
شادمان باد و به شادی ّ و طرب نوش کناد
باده از دست بتی خوبتر از بدر ظلم .

فرخی .


همیشه تا نفروزد قمر چو شمس ضحی
همیشه تا ندرخشد سها چو بدر ظلم .

فرخی .


ظلمت این شعر رای روشن تو دور کرد
هر کجا آثار نور آمد شود روشن ظلم .

مسعودسعد.


مرا بیع کرم و ینابیع حکم و مصابیح ظُلَم و مجاریح ۞ امم بودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
پای کفش خود شناسد در ظلم
جان تن خود چون نداند ای صنم .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
زلم . [ زَ ل َ ] (ع اِ) جانوری است مانند گربه . ج ، ازلام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جانوری مانند گربه ٔ اهلی و خردتر از آن . (ناظم الاطباء)....
زلم . [ زُ ل َ ] (ع اِ) سم شکافته یا آنچه از پس ظلف است . || جانوری است مانند گربه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). واحد الوِبار. ج ، از لام . ...
زلم زیمبو. [ زَ ل َ ب ُ ] (اِ) لوازم غیرمفید و بیهوده و کم فایده و خوارمایه و اندک بها که در هر خانه ٔ قدیمی یافت میشود. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال ز...
زلم زینبو. [ زَ ل َزیم ب ُ ] (اِ) زلم زیمبو. رجوع به ماده ٔ قبل شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.