عائش
نویسه گردانی:
ʽAʼŠ
عائش . [ ءِ ] (ع ص ) نیکوحال . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عائش . [ ءِ ] (اِخ ) ابن انس . یکی از راویان است که از عطا روایت کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ائِشَ: (اوستایی) 1ـ موفق، کامیاب، پیروز، فاتح 2ـ آرزو، تمنا، خواهش، استدعا، میل، گرایش 3ـ واحد اندازه گیری طول
اَئُش: (اوستایی) گفتن، بیان کردن، اظهار داشتن
عایش . [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به عائش شود.
عیش . [ ع َ ] (ع مص ) زیستن . (از منتهی الارب ).زندگانی کردن . (آنندراج ). زیست و زیست کردن . (از ناظم الاطباء). مَعاش . مَعیش . مَعیشة. عَیشة. ...
عیش . [ ع َ ] (ع اِ) زندگانی . (منتهی الارب ). حیات حیوانی . (از اقرب الموارد). زیست . زندگی : بر تو در سعادت همواره باز بادعیش تو باد دایم ب...
ایش .(اِ) جاسوس . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ).
ایش . [ اَ ] (ع اِ) مخفف ای شی ٔ؛ به معنی چه چیز است . و ایش حالکم ؛ چگونه است حال شما. (ناظم الاطباء). ایش شأاﷲ؛ هرچه و هرچیز خدا خواهد...
برزیستن
sich ausleben - das Leben geniesssen / to live it up
شادخواری، کامرانی
عیش و عشرت
ایش ISH دانستین شاش و ادرار در گویشی پارسی غور گویند بچه را ببر به بدرفت که ایش کند