ایش
نویسه گردانی:
ʼYŠ
ایش ISH دانستین شاش و ادرار در گویشی پارسی غور گویند بچه را ببر به بدرفت که ایش کند
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
ایش .(اِ) جاسوس . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ).
ایش . [ اَ ] (ع اِ) مخفف ای شی ٔ؛ به معنی چه چیز است . و ایش حالکم ؛ چگونه است حال شما. (ناظم الاطباء). ایش شأاﷲ؛ هرچه و هرچیز خدا خواهد...
عایش . [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به عائش شود.
ایش گشاش . [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 67).
ایش توویگو. (اِخ ) آژی دهاک ، در بابلی «ایش توویگو» ۞ ، ایخ توویگو. یونانی «آستیاجس » ۞ . فرانسه «آستیاژ». ۞ مادی و در پارسی باستان «آرشتی و...
عیش . [ ع َ ] (ع مص ) زیستن . (از منتهی الارب ).زندگانی کردن . (آنندراج ). زیست و زیست کردن . (از ناظم الاطباء). مَعاش . مَعیش . مَعیشة. عَیشة. ...
عیش . [ ع َ ] (ع اِ) زندگانی . (منتهی الارب ). حیات حیوانی . (از اقرب الموارد). زیست . زندگی : بر تو در سعادت همواره باز بادعیش تو باد دایم ب...
آیش . [ ی ِ ] (اِ) زمینی که امسال بنوبت خود کاشته نشده . زمین نوبتی . چیمو. ولی . کشخان . کشتخان . کفشن . مرتاحه .- آیش دادن ؛ کشت یک بخش ا...
ائِشَ: (اوستایی) 1ـ موفق، کامیاب، پیروز، فاتح 2ـ آرزو، تمنا، خواهش، استدعا، میل، گرایش 3ـ واحد اندازه گیری طول
اَئُش: (اوستایی) گفتن، بیان کردن، اظهار داشتن