اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عاجز

نویسه گردانی: ʽAJZ
عاجز. [ ج ِ ] (ع ص ) سست و ناتوان . ج ،عواجز و عجزة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). درمانده . ج ، عاجزون . (مهذب الاسماء) :
روستائی زمین چو کردشیار
گشت عاجز که بود بس ناهار.

دقیقی .


و قویترین سببی در کارهای دنیا مشارکت مشتی دون عاجز است . (کلیله و دمنه ). مردم دو گروه اند: حازم و عاجز. (کلیله و دمنه ).
عاجز باشدکه دست قوت یابد
برخیزد و دست عاجزان برتابد.

سعدی (گلستان ).


|| کوتاه . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عجز. [ ع ُ ج ُ ] (اِخ ) دهی است به حضرموت . (معجم البلدان ).
اجذ. [ اَ ج َذذ ] (ع ص ) بریده .
عجز آوردن . [ ع َ وَ دَ ] (مص مرکب ) درماندگی نمودن . ناتوانی کردن . ناتوان بودن : ما عشق ترا به یادگار آوردیم بر خاک تو عجز و افتقار آوردیم ...
عجز داشتن . [ ع َ ت َ ] (مص مرکب ) ناتوان بودن . عاجز بودن . توانا نبودن .
عجز و لابه . [ ع َ زُ ب َ / ب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )تضرع . زاری و ناله و فریاد. گریه و زاری . || خواهش و تمنا. رجوع به عجز و رجوع به ل...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.