اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عاجل

نویسه گردانی: ʽAJL
عاجل . [ ج ِ ] (ع ص ) مقابل آجل و منه لاتبع العاجل بالاَّجل . (اقرب الموارد). دنیا. (غیاث اللغات ). این جهان . (منتهی الارب ) :
نعمت عاجل و آجل بتوداد از ملکان
زآنکه ضایع نشود آنچه بجای تو کند.

منوچهری .


این مرادعاجلش حاصل کند بی اجتهاد
وآن هوای آجلش حاصل کند بی انتظار.

منوچهری .


زیرا که نادان جز به عذاب عاجل از معاصی باز نیاید. (کلیله و دمنه ). راحت عاجل را به تشویش محنت آجل منغص کردن خلاف رای خردمند است . (گلستان ). || شتاب کننده و آنچه به شتاب باشد. (غیاث اللغات ). بی مهلت . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). سریع. (منتهی الارب ) :
زهر نزدیک خردمندان اگرچه قاتل است
چون ز دست دوست میگیری شفای عاجل است .

سعدی (کلیات چ فروغی ص 439).


|| شتاب .(منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
اجل معلق .[ اَ ج َ ل ِ م ُ ع َل ْ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرگ ناگهانی : مثل اجل معلق . رجوع به امثال و حکم شود.
اجل رسیده . [ اَ ج َ رَ / رِ دَ / دِ ](ن مف مرکب ) کسی که مرگش فرارسیده باشد. اَجل گشته .
اجل گردیده . [ اَ ج َ گ َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) اجل گشته . اجل رسیده : ملک از گفته ٔ دلبر خجل شداجل گردیده تقصیرش بحل شد.زلالی .
اجل معلوم . [ اَ ج َ ل ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مدّت و زمان مقدّر. اجل مُقدر.
قلعه اجل بیک . [ ق َ ع َ اَ ج َ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرزان رود شهرستان تویسرکان ، واقع در 4 هزارگزی باختر تویسرکان و 3 هزارگزی شمال...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.