عاصی
نویسه گردانی:
ʽAṢY
عاصی . (اِخ ) شیخ محمد حسن بن شیخ محمد رفیع رشتی اصفهانی ، متخلص به عاصی . از دانشمندان قرن سیزدهم هجری بود و از آثار اوست : جامع المصائب و وسیلة النجاة. (ریحانة الادب ج 3 ص 49). و رجوع به الذریعه ج 5 ص 70 شود.
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عصی . [ ع َ صی ی ] (ع ص ) نافرمان . (منتهی الارب ). بی فرمان . (زمخشری ). خروج کننده از اطاعت ومخالفت کننده با امر دیگری و عنادکننده . عاصی . ع...
عصی . [ ع ِ صی ی ] (ع اِ) ج عَصا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عصا شود. || استخوانهای بال . (منتهی الارب ). استخوانها که در جن...
عصی . [ ع ُ صی ی ] (ع اِ) ج ِ عَصا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عصا شود.
عثی . [ ع ُ ثی ی ] (ع مص ) تباه کردن . فساد انگیختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عسی . [ ع َ سا / ع َ سَن ْ ] (ع مص ) سخت کلان سال گردیدن . (از منتهی الارب ). || سخت شدن و ضخیم گشتن گیاه . (از اقرب الموارد).
عسی . ۞ [ ع َسا ] (ع اِ) شاخ خرما. (منتهی الارب ). بلح ، و آن را با شین معجمه نیز ضبط کرده اند. (از اقرب الموارد).
عسی . [ ع َ سا ] (ع فعل ) فعل مقاربه بمعنی باشد که . (منتهی الارب ). قریب است و نزدیک است که چنین شود، و بمعنی یقین و شاید هم آمده است ...
عسی .[ ع َ / ع َ سی ی ] (ع ص ) سزاوار: هو عسی به ؛ او سزاوار آن است . بالعسی أن یفعل کذا؛ سزاوار و شایسته است که چنین کند. (از منتهی الارب...
عسی . [ ع ُ سی ی ] (ع مص ) به غایت پیری رسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). مسن گشتن . (از اقرب الموارد). عسو [ ع َس ْوْ / ع ُ س ُوو ] . عَساء. عَسْ...
اثی . [ اَث ْی ْ ] (ع مص ) سخن چینی کردن . (تاج المصادر). سخن چینی و نمامی پیش سلطان یا عام است پیش سلطان باشد یا پیش دیگری . غمز کردن . (...