اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عالم

نویسه گردانی: ʽALM
عالم . [ ل َ ] (ع اِ) کلیه ٔ مخلوقات . بعضی گویند آنچه در بطن فلک است و هر صنفی ازاصناف خلق . و گفته شده است که ویژه ٔ ذوی العقول است .ج ، عالَمون و علالم و عوالم . (اقرب الموارد). چیزی است که بدان امری شناخته شود و علامت گذارده شود. (تعریفات جرجانی ). || در اصطلاح فلسفه ، عبارت از ماسوی اﷲ است یعنی جهان و آنچه آسمان محیط به آن است از آن جهت که دانسته شود به آن خدا از جهت اسماء و صفات آن . ج ، عوالم . (از منتهی الارب ) (تعریفات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و بمعنی انواع مخلوقات آید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بعضی گفته اند نام است برای آنچه دانسته شود بدان چیزی دیگر و بعد نامگذارده اند بر آنچه دانسته شود بدان خالق از هر نوعی از فلک و آنچه را در بردارد از جواهر و اعراض :
زمین است و آب است و آنگه هوا
و باز آتش آمد به ترتیب راست
کهین عالم این را نهد فیلسوف
که زندان جان است و دام بلاست .

ناصرخسرو.


باز در عواقب کارهای عالم تفکری کردم . (کلیله و دمنه ). و بباید دانست که اطراف عالم پر بلا و عذاب است . (کلیله و دمنه ).
- عالم جبروت . عالم سفلی . عالم عقلی . عالم علوی . عالم ملکوت . عالم لاهوت . رجوع به این کلمات شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
علم کردن . [ ع َ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برکشیدن تیغ و مانند آن . (آنندراج ) : زین ایمنم که تیغ جدایی علم کنی هر قطره خونم از تو جداگانه پر ...
به معنای عام علم شناخت رجال (عربی) یعنی مردان . خصوصاً بزرگ مردان است . اما در معنای اصطلاحی در علوم دینی علم شناخت راویان حدیث است. خصوصاً شناخت صفات...
علم الیقین /'elmolyaqin/ ۱. دانستن چیزی به کمال یقین که هیچ شک و شبهه در آن نباشد. ۲. (تصوف) مرحله‌ای از سلوک، پیش از عین‌الیقین و حق‌الیقین که سالک د...
کاستن از مجهولات و افزودن برآگاهی های بشری بیشتر به معنای حصول نتیجه از فعالیتهای پژوهشی رسمی و اعلام دستاورد آنها در نشریات معتبر علمی است که امروز...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عِلم داشتن. (مصدر) دانش داشتن: الف. دارای معلومات (برای مثال، در مورد امور علمی، ادبی، سیاسی، و غیره) بودن. ب. آگاهی داشتن (برای مثال، در مورد آنکه آق...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
الم هندی . [ اَ ل َ م ِ هَِ ] (اِخ ) پرشادرای ولد مهتاب رای قوم کایتهه . پدرش مدتی منشی دفتر خانه گورنری کلکته بود. این ابیات ازوست :شب ...
الم رسیده . [اَ ل َ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه بدو الم رسد. الم دیده . رنجدیده . الم زده . رجوع به اَلَم شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.